دیروز به دوستی گفتم قرار نیست راهِ کسی باشیم یا نشانی از کج...

دیروز به دوستی گفتم قرار نیست راهِ کسی باشیم یا ن
دیروز به دوستی گفتم:
قرار نیست راهِ کسی باشیم یا نشانی! از کجا معلوم خودمان در راهیم؟
با همسرش به مشکل خورده‌اند، رفیقم می گفت: فکرش را هم نمی‌کردم که اینکار را بکند!
و من می‌فهمیدم، نخواستن و شُدن و پیش آمدن چقدر سخت است! شبیه به بیماری...
همانقدر که خواستن و شدن همه ما را سر کیف می آورد.
گفتم : چقدر دوستش داری؟
گفت: همین فلجم کرده، چون کسی را بیش از او دوست ندارم...
من عاشقی بلدم، خوب فهمیدم وقتی دوست داشتنِ کسی پاهایت را می‌گیرد که وقتی به نبودنش فکر می‌کنی دستت شُل می‌شود و لیوان روی زمین آشپزخانه هزار تکه می شود، یعنی چه.
گفتم: فراموش نکن اما ببخش.
گفت: وقتی فهمید که من فهمیدم رفت، رفت خانه شمال.صبح قبل از بیدار شدن من!
...
به او نگفتم،اما
حالا فکر میکنم تنها رفته تا در تنهایی راحت‌تر این روزها را شب کند.
چون در خلوت همه چیز معلوم نیست!می شود مدام هم غصه نخورد و گهگاهی پشیمان بود!
به هر حال تنهایی راحت تر است!
به قولِ شمیم بهار : در تنهایی خوش میگذره در عوض_فراموش میکنی راحت، تنها!
.
اگر کسی را دوست نداریم یا دیگر عاشقش نیستیم
لابه لای کارهای خودمان ، فکرِ دیگری را نکنیم!
به نفر اول بگوییم ، که باید تمام کرد! ایرادی ندارد قرار هم نیست تا ابد بمانیم.
اما جرات کنیم و بگوییم که می خواهم بروم.
این شروع یک خوش‌بختی دیگر است.
هم برای خودمان هم برای او که دلش می‌خواست بماند و عشق بدهد اما نشد.
.
Artwork:
بخشی از اثرِ ناصر بخشی(کمد مادر)

اینستاگرام Saber Abar | صابر اَبَر