ممنون که یادم دادی خودم باشم نترسم و خودم باشمبی هیچ نقاب و...

ممنون که یادم دادی خودم باشم نترسم و خودم باشمبی
ممنون که یادم دادی خودم باشم، نترسم و خودم باشم...بی هیچ نقاب و بی هیچ ادایی !هر وقت دلم خواست بلند بخندم و هر وقت دلم خواست بلند آواز بخوانم و سبز و گُلی تنْ کنم و بی‌مهابا شاد باشم و دلم که گرفت بلند گریه کنم و دلم را خالی کنم و واهمه نکنم از این‌که مردم چه می خواهند بگویند؟!
بی‌قید نه اما آزاده بارم آوردی ...ظلم‌ناپذیر و پرتلاش و مطالبه‌گر...بازیگوش و شاعر‌پیشه و عاشق پیشه و همیشه‌کودک...چنان که از همان بچه‌گی‌ها،به دیدن ِ گل‌ها و به لمس ِ نسیم و بهار و به شنیدن ِ موسیقی ِ باران و آواز شجریان سرخوشانه از خود بی‌خود شوم.ممنون که نعمت ِ چشیدنِ طعم ِ زندگی را با التزام به قیود ِ بی‌پایه و اساس و غیرانسانی ،از من دریغ نکردی.
ممنون از تو ...برای نامم که بسیار دوستش دارم و یکی از جلوه‌های زیبای طبیعت است.نامی که هر کتاب شعری از هر شاعر ِ نو و کهنه که باز کنی بارها می‌بینی و می‌خوانی‌اش...و ترانه های بسیاری به هر زبان وجود دارند که «شبنم » درشان تکرار شده...و خدا می داند چقدر آمیختن با شعر و‌ ترانه و طبیعت برایم دل‌نشین و کیف‌آور است.
ششم فروردین ماه، زادروز پدرم است. مردی که از زمانه‌ی خویش بسی جلوتر بود و بسی بزرگ‌تر زیست.
و شاید بی دلیل نبود که از اقبال ِ خوش با حضرت زرتشت در یک روز دنیا آمده بود. ششم روز ِ بهار.

اینستاگرام Shabnam Moghaddami |شبنم مقدمی