تو ماشین دم پارک داشتم شهر رو نگاه می‌کردمچشمم افتاد به این...

تو ماشین دم پارک داشتم شهر رو نگاه می‌کردمچشمم اف
تو ماشین دم پارک داشتم شهر رو نگاه می‌کردم.چشمم افتاد به این آقا که تنها نشسته بودن. از زاویه‌ای که من می‌دیدم فقط کنارش برج میلاد مشخص بود.پیاده شدم ازش عکس بگیرم،حسم به این لحظه خیلی عجیب بود،تنهایی این مرد و وسعت این شهر انگار هیچ فرقی با تنهایی برج میلاد نداشت.پیاده شدم رفتم جلو دیدم دو تا جوان یه کم اون طرف‌تر رو نیمکت نشستن.این قدر از کنار هم بودن حالشون خوش بود که اصلا دلشون نمی‌خواست شهر رو نگاه کنن.معلوم بود امروز براشون روز خوبیه،هر دو خوش رنگ‌ترین لباسهاشون رو پوشیدن کلی آب شونه کردن که اینجا برسن به هم.یک لحظه ایستادم انگار گذشته و آینده و حال برام تو این قاب تعریف شد.بی هیچ قرار قبلی من در میزانسنی ایستادم که باید.زندگی نشونه میده،که جایی که باید بایستی و اون چه که باید ببینی فقط باید حواست رو جمع کنی.

#زندگی #برج_میلاد #تهران #مرد #تنهایی #عشق #شهر #عکس #عکاسی

اینستاگرام دنیا مدنی