داستان داستان کوتاه یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند...

داستان   داستان کوتاه  یک روز وقتی کارمندان به اد
داستان
.
🖌 داستان کوتاه:

یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند،
اطلاعیه بزرگی را در تابلو اعلانات دیدند که
روی آن نوشته شده بود:
دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت! شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ۱۰ صبح در سالن اجتماعات برگزار می شود دعوت می کنیم!

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت می شدند اما پس از مدتی، کنجکاو می شدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آن ها در اداره می شده که بوده است.
این کنجکاوی، تقریباً تمام کارمندان را ساعت ۱۰ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد می شد هیجان هم بالا رفت. کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی از نزدیک تابوت رفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می کردند ناگهان خشکششان می زد و زبانشان بند می آمد..

آینه ای درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه میکرد، تصویر خود را می دید. نوشته ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
(تنها یک نفر وجود دارد که می تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما. شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول کنید.شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها، تصورات و و موفقیت هایتان اثر گذار باشید.شما تنها کسی هستید که میتوانید به خودتان کمک کنید)
زندگی شما وقتی که رئیستان، دوستانتان، والدینتان، شریک زندگی تان یا محل کارتا تغییر می کند، دستخوش تغییر نمی شود.
زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می کند که شما تغییر کنید، باورهای محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسوول زندگی خودتان می باشید.
مهم ترین رابطه ای که در زندگی می توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است.
خودتان امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیر ممکن و چیزهای از دست داده نهراسید.
خودتان و واقعیت های زندگی خودتان را بسازید.
دنیا مثل آینه است

#فلورنظری #felornazari #جامعه #سلامتی #کرونا #کتاب #عشق #خود #زندگی #دنیا #شادی #اینستاگرام

💚عکس : خودم

اینستاگرام Felor Nazari فلور نظری