یکی بود یکی نبود مثلا یه روز قدیما دوست مامانم از دهنش در...

یکی بود یکی نبود مثلا   یه روز قدیما دوست مامانم
یکی بود یکی نبود، (مثلا) 😄
یه روز قدیما، دوست مامانم از دهنش در رفت و جلوی منِ ٩ ساله گفت؛ نیلوفر خوب ادا اصول داره ها، فامیل ما داره یه فیلم می‌سازه، ببرینش ببیننش!
منم از فرداش آسمون و به زمین آوردم که منو ببرن! بالاخره پیروز شدم و اونجا هم ۴ تا خنده و گریه و یه صحبت مفصل با گربه پشت پنجره کردم.
بعدنا شنیدم قبول شدم ولی مامان و بابام بهم نگفتن که از درسم نیوفتم.
.
این حرص و عشق تو من موند تا رفتم لندن و دیدم اِه اینجا چقدر تیٔاتر مهمه. دانشگاه من چقدر فعالیتش تو این زمینه خوبه! پس شیرجه زدم وسط بچه‌های انجمن رشته «دراما» دانشگاهمون و فقط نگاه کردم و یاد گرفتم. البته این روی شیرینِ داستانه چون یه خارجی تو فضای حرفه‌ای و کاملا انگلیسی این رشته تقریبا جایی نداشت ولی من خودمو چپوندم وسطشون و اونام خوششون اومد.
درس تموم شد، کار خوشحالم نمی کردو دل گیرِ ایران بود، پس چاره‌ای جز برگشت نبود.
.
تو ایران لحظه‌ای به تیٔاتر فکر نکردم، ولی اون خیلی تو فکر من بود و خودش رو به شکل عجیبی (که بحثش طولانیه) به من رسوند. بماند که تطبیق با فضای هنری ایران بسی سخت بود. ولی شیرینیِ «روزای تمرین» هنوز برام مثل جلسه‌های خودشناسی و درمان و روانشناسیه.
.
خلاصه کنم؛ هرچی سختی راه بیشتر شد «بازی» بیشتر تو زندگیم جا باز کرد و هر چی جلو رفتم فهمیدم چقدر کم می‌دونم از این دنیا و تشنه تر شدم تا الان که تشنه و گشنه، این هنر، در خدمت شمام.
.
.
.
#نیلوفر_رجایی_فر #نیلزرج #تیٔاتر #هنر

اینستاگرام نیلوفر رجایی‌فر‌