چند شب پیش علی رضا خواب بابامو دیده بود خواب دیده بود بابام...

چند شب پیش علی رضا خواب بابامو دیده بود خواب دیده
چند شب پیش علی رضا خواب بابامو دیده بود. خواب دیده بود بابام خوشحال و سرحال دم ِ در ِ خونه‌ی قدیمی مون تو عظیمیه وایساده، تعارف می کنه به ما و هی می‌گه چرا نمی‌آین تو پس؟ و خنده هم از دهنش نمی افتاده. وقتی بیدار شد یه عالمه گریه کرد، یه عالمه دوتایی گریه کردیم بعدم گفت گمونم بابات می خواست بهم بگه اینجا همه چی خوبه ...همه چی آرومه...رها کن باباتو بذار بیاد پیشم...بذار بیاد ...راضی نباش به این همه زجر کشیدنش...درست می گفت، پیغام ِ بابامو درست دریافت کرده بود...بابایی امروز عصر رفت. رفت پیش بابام.
.
آرامشت مانا و مبارک بابایی جان. سخت گذشت این آخریا، می دونم...حالا دیگه آرومی .سفرت به روشنی ...روانت غرق ِ نور مرد ِ شریف .سلام منو به بابام برسون .
.
این عکس رو، ده پونزده سال پیش من گرفتم از بابایی...دوربین نو خریده بودم، ذوق داشتم. گفت بیا از من عکس بگیر که دوربینت مبارک شه...بعدم کلی خندیدیم با هم.
.
دعامون کن بابایی...خیلی نیاز داریم این روزا ...خیلی واجبه
.
#پدر

.

.

اینستاگرام Shabnam Moghaddami |شبنم مقدمی