جو روی ایمی خم شد موهای خیسش را  که روی بالش پخش شده بودندن...

جو روی ایمی خم شد موهای خیسش را  که روی بالش پخش
جو روی ایمی خم شد ،موهای خیسش را  که روی بالش پخش شده بودند،نوازش کرد وباصدایی بلند گفت:"من نتوانستم خشمم را کنترل کنم واورا ببخشم،امروز اگر لاری نبود،ممکن بود کار از کاربگذرد!چطور توانستم این قدر پست باشم؟"
وایمی که انگارحرف های جورا شنیده بود،چشم هایش را باز کرد وبا لبخندی که بر دل جو نشست،دست هایش را دراز کرد.هیچ کدام حرفی نزدند،درعوض،با وجود پتوهایی که روی ایمی بود،همدیگر را محکم بغل کردند وبا بوسه ای محبت آمیز همه چیز بخشیده وفراموش شد.

#زنان_کوچک
#لوییزا_می_آلکوت
ترجمه #کیوان_عبیدی
#نشر_افق 
#کتاب_خوب #کتاب#کتابخوانی #کتابخانه#من#کافه_کتاب #نشر#بهترین_کتاب #بهترین_کتابی_که_خواندم
#ketabekhooob#ketab#ketabkhaneh#cafeketab#book#bookstagram #bookstore #library #ilovebook #books

اینستاگرام کتاب خوب