«چه سعادتی بالاتر از اینکه یک معلم در هنگام مقدس تدریس و سر...

«چه سعادتی بالاتر از اینکه یک معلم در هنگام مقدس
«چه سعادتی بالاتر از اینکه یک معلم در هنگام مقدس تدریس و سر کلاس بمیرد. مرا در جایی خاک کنید که هرروز شاگردان مدارس از روی گورم رد شوند و روحم شاد شود.» چه کسی جز «میرزا حسن رشدیه» بنیان‌گذار آموزش و پرورش مدرن ایران می‌تواند چنین چیزی وصیت کرده باشد.
دلیل خوبی هم داشت از ابتدای ورودش به ایران برای بازگشایی و راه‌اندازی مدارس بارها و بارها مورد نامهربانی، خشونت و سوءقصد قرار گرفته بود. از شهری به شهر دیگر می‌رفت، مدرسه راه می‌انداخت و چندی بعد با حمله متحجران و حتی زخمی شدن دانش‌آموزانش مواجه می‌شد.
چه بار سنگینی بر دوش خود حس می‌کرد و چه تنها بود و چه اندازه متعهد به کاری که باید انجام می‌داد، باسواد کردن مردم ایران. سرآخر کشتزارهایش رو فروخت، خانه‌اش را مدرسه کرد و برای آنکه همسایه‌ها عصبانی نشوند از به صدا درآوردن زنگ مدرسه خودداری کرد. اما چه سود، بمبی در مدرسه انداختند و میرزا حسن دل‌ آزرده، ترک وطن کرد.
چند سال بعد، رشدیه با تغییر سیاست مردان به کشور بازگشت و اولین مدرسه ابتدایی را بنیان‌گذاشت، موهای دخترش شهناز را کوتاه کرد و سرکلاس نشاند و باقی عمرش را در همین مسیر سپری کرد.
در آخر وصیت کرد در راهرو مدرسه دفن شود تا روحش از قدم‌های دانش‌آموزانی که به کلاس درس می‌روند شاد شود. کسی چه می‌داند، شاید بعد از آن همه تجربه تلخ می‌ترسید مدرسه را تعطیل کنند و او در راهرو نباشد که این را ببیند، شاید هنوز از ادامه بی‌سوادی می‌ترسید.
چه کسی می‌داند «بنیان‌گزار مدارس جدید در ایران» را به عمد روی سنگ قبرش اشتباه نوشته بودند یا از همان بی‌سوادی بود که رشدیه ترسش را داشت؟
#میرزاحسن_رشدیه
#حسن_رشدیه
#مدرسه
#آموزش_پرورش
#نرگس_آبیار

اینستاگرام Narges Abyar