.. سلام اون روز وقتی گفتن آقای کیمیایی می خواد برای فیلم ...

..
سلام

اون روز وقتی گفتن آقای کیمیایی می خواد برای فیلم جدیدشون تورو ببینه،همون پشت تلفن زبونم بند اومد...
یادم افتاد خیلی سال پیش،وقتی یه دختر نوجون بودم ،هر بار بابام
می گفت داری کجا می ری؟
می گفتم پیش مسعود ،بابام می خندید
می گفت ایشالا یه روزی باهاش کار می کنی...
آخه بابام با دیدن گوزنها عاشق سینما شده بود و سالهای سال موهاشو قیصری کوتاه می کرد.
می دونید که دارم درباره ی کی حرف می زنم؟
خالق غزل،سرب،تیغ و ابریشم...
وقتی دیدمشون گفتم آقا من از نوجونی دلم
می خواست بیام پیش مسعود،ماجرارو کامل تعریف کردم براشون،خندیدن ،خیلی خندیدن.
خیلی روز خوبی شد،اومدم بیرون و خدارو شکر کردم که تونستم یک ساعتی با مسعود خان کیمیایی حرف بزنم و ایشون حرف بزنن و من گوش کنم.
به بابام تلفن کردم ،گفتم :
دیدی بالاخره رفتم پیش مسعود.
می دونید که دارم درباره ی کی حرف می زنم؟

اینستاگرام Sara Bahrami | سارا بهرامی