.. ملکتاج انگشتش را گذاشت لای کتاب و لبخند زد،از آن لبخندها...

..
ملکتاج انگشتش را گذاشت لای کتاب و لبخند زد،از آن لبخندهای بی غل و غشی که پیش از کودتا می زد،از آن لبخندهای پر عشوه و ناز که من عاشق را دیوانه می کرد.گفت:
«خودمو به خواب می زدم.راستش،چشمامو
می بستم و منتظر می موندم تا بیای پیشونیمو ببوسی.»
#کتاب: دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد
#شهرام_رحیمیان
#انتشارات_نیلوفر

اینستاگرام Sara Bahrami | سارا بهرامی