پیر زنی در خواب خدا رو دید و به او گفت: خدایا من خیلی تنهام...

پیر زنی در خواب خدا رو دید و به او گفت: خدایا من
پیر زنی در خواب خدا رو دید و به او گفت: خدایا من خیلی تنهام، مهمان خانه من می شوی؟! خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش می رود... پیرزن از خواب بیدار شد و با عجله شروع به جارو زدن خانه اش کرد..! رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود رو پخت.

سپس نشست و منتظر ماند... چند دقیقه بعد درب خانه به صدا در آمد... پیرزن با عجله به سمت در رفت و اون رو باز کرد، پیرمرد فقیری بود، پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد... پیرزن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را محکم بست.

نیم ساعت بعد دوباره در خانه به صدا در آمد، پیرزن دوباره با عجله در را باز کرد... این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست که از سرما پناهش دهد، پیرزن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه برگشت.

نزدیک غروب بار دیگر درب خانه به صدا در آمد، این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود.
زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد.

پیرزن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیرزن فقیر را دور کرد.

شب شد و خدا نیامد...! پیرزن با یأس به خواب رفت و بار دیگر خدا را دید، پیرزن با ناراحتی گفت: خدایا، مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی آمد؟! خدا جواب داد:

بله، من امروز سه بار به دیدنت آمدم اما تو هربار در را به رویم بستی...! .

یک جمله زیبا از طرف خدا : قبل از خواب دیگران را ببخش و من قبل از اینکه بیدار شوید شما را می بخشم.

#danialebady
#danialebadi #danialebadi8 #دانیال_عبادی #خدا#بخشش #بخشش_خدا#cinema#tv_series

اینستاگرام Danial Ebadi / دانیال عبادی