🖤

🖤
🖤

درباره کامبوزیا پرتوى چه
بگویم؟ یا همان کامبیز عزیزمان
که همه اش صفا بود و لطف و معرفت؟
اگر اشک امان دهد مى گویم
از استاد خوب و فروتن و مهربانم که جان داد
از همان روزهاى یک شب اولین فیلمى که ساختم کنارم بود و هر فیلمى که ساختم حتى اگر زمان فیلمنامه نبود ، بود و زنگ میزد و انرژى میداد ، همیشه بود ، سر سوت پایان ، شیفت شب و هر وقت
مى خواستى سر مونتاژ و یا نسخه اول مشورتى داشته باشى کامبیز بود ، چون سینما برایش مهم بود و فیلم برایش مهم بود . انگار نه انگار که ما با فیلم هایش بزرگ شده بودیم ، گلنار ، کلید و خیلى فیلم هاى دیگر

از دیدن یک سکانس خوب همان ذوق و شوق و خنده کودکانه پر از لطف و صفا و صمیمیت را از او میدیدى که انگار جهان متوقف شده و تنها همین لحظه و سینماست که مانده

اویى که بزرگ بود و استاد واقعی مینیمالیزم در سینما بود و من یکى که تعارف ندارم که چقدر خوب مى نوشت و یکى از بهترین ها بود و چقدر از او یاد گرفتم و چقدر شیرک ، کافه ترانزیت ، طلای سرخ ، دایره و خیلى فیلمنامه هاى دیگر را خوب نوشت

کامبیز زود بود ، خیلی زود

اینستاگرام Niki Karimi