ضرورت پنهان‌کاری در سرزمین خوبان

ضرورت پنهان‌کاری در سرزمین خوبان ساعت 24- آسیب‌شناسی نسل جوان و دانشگاه‌رفته، یکی از مهم‌ترین جریان‌های سینمایی در دهه اخیر سینمای اجتماعی ایران بوده است. حامد (با بازی مرتضی فرشباف) فارغ‌التحصیل موسیقی، به‌تازگی از فرانسه به ایران بازگشته و آن‌گونه که در طول فیلم مشاهده می‌کنیم، به‌ دلیل تحصیل در خارج از کشور از روحیه و اخلاق صریح و روراست‌تری نسبت به سایر شخصیت‌های فیلم و هم‌سن‌وسالانش برخوردار است  به‌گونه‌ای‌که تمایز این شخصیت و روحیه او در مواجهه بی‌پرده و روراست با واقعیت و صراحتِ اخلاقی او نسبت به دیگر شخصیت‌ها تبدیل به موتیف و مضمون اصلی فیلم می‌شود. ابتدای فیلم مینو، همسر حامد (با بازی: هدیه تهرانی) داخل یک اتومبیل قدیمی نشسته و گویا در حال‌وهوای خودآگاهانه‌ای قرار ندارد. چراکه به‌هیچ‌وجه متوجه چراغ‌زدن‌های اتومبیل مقابل که آن هم یک اتومبیل قدیمی است، نمی‌شود. تا اینکه صاحبِ اتومبیل مقابل که او هم یک زن است و مینو را «دخترم» صدا می‌زند، پیاده شده و مینو را متوجه مسدودشدنِ مسیر کوچه توسط اتومبیل او می‌کند. این شیوه از آغاز فیلم و قرارگرفتنِ مینو بر سر راهِ عبور زنی دیگر به احتمال زیاد می‌تواند معنایی در راستای تمامیت ماجرای فیلم را در بر داشته باشد؛ بنابراین مینو به ‌منظور بازشدنِ مسیر کوچه ناچار می‌شود تا مسیر نسبتا طولانی کوچه را به عقب بازگردد. «بازگشتِ به عقب» به وسیله اتومبیل را از لحاظ نمادین می‌توان به ‌منزله بازگشت این شخصیت و همچنین ماجرای فیلم به‌ منظور درک مناسبات و پیشینه روابط شخصیت‌های فیلم با یکدیگر از طریق مراجعه به زمان «گذشته» قلمداد کرد. در ادامه مینو (به معنای بهشت) به منزل مشترک‌شان می‌آید که آن هم خانه‌ای نسبتا قدیمی به نظر می‌رسد. سروشکل خانه مینو و همسرش، حامد، در حال انجام تعمیرات است؛ گویی قرار است تا از طریق بازسازی این منزل قدیمی آن‌گونه که از مفاهیم داستان برمی‌آید، مفهومی از «دوران گذار» فرهنگی و اجتماعی از سنت تا دوران مدرن به ذهن متبادر شود. شاهدِ این برداشت، حضور پیرمردی در همان خانه و ابتدای فیلم است که درباره ترمیم قسمت آسیب‌دیده دیوار منزل توصیه‌هایی به حامد و مینو می‌کند. صحنه حضور حامد و همسرش، مینو، در اتومبیل مانند سایر صحنه‌های مربوط به حضور زوج‌ها در این فیلم صرفا به نمایش حامد (ستایش‌کننده) در قسمت کمک‌راننده پرداخته، درحالی‌که تنها صدای همسرش، مینو را که قاعدتا پشت فرمان نشسته می‌شنویم. این شیوه نمایش تک‌نفره یکی از زوج‌ها در قسمت کمک‌راننده که بعدا هم درباره زوج دیگر فیلم شاهدش خواهیم بود، نشان از حضور این اشخاص در سرنوشت فردی‌شان به ‌طور جداگانه و تفکیک‌شده از همسرانشان دارد که با محتوای فیلم ارتباط نشانه‌گذاری‌شده برقرار می‌کند. در واقع آن‌گونه‌که خواهیم دید هرکدام از این اشخاص در زندگی و روابط پیشین‌شان دچار موقعیت‌های ناتمام و حرف‌های ناگفته‌ای هستند که قرار است تا با پرداخت هزینه به اتمام و کامل‌کردن این موقعیت‌ها بپردازند. در ادامه این طی مسیرِ دونفره با مینو تا محیط یک شهرکتاب پررفت‌وآمد قرار است تا حامد به ‌گونه‌ای «تصادفی» اما در اصل برنامه‌ریزی‌شده با دوست (یا نامزد) قبلی‌اش، سپیده (با بازی نگار جواهریان) گفت‌وگوی کوتاهی داشته باشد. با این دیدار برنامه‌ریزی‌شده قرار است تا حامد به اتمام موقعیت نیمه‌تمام خودش با این زن جوان بپردازد. این موقعیت البته با هماهنگی کاوه (با بازی میثاق زارع)، فروشنده بخش موسیقی این شهرکتاب انجام شده است. در آغازِ گفت‌وگو میان حامد و سپیده که از دیدار همدیگر دچار شگفتی و بهت‌زدگی شده‌اند، یکی از مسئولان شهرکتاب از آنها درخواست می‌کند تا به ‌منظور بسته‌شدن در کشویی آنجا از مقابل جایگاه در جابه‌جا شوند. این موقعیت البته باز هم به‌طور نمادین، دلالت بر ضرورت انجام یک اقدام و جابه‌جایی عاطفی دارد تا تکلیف آنها به‌ منظور بسته‌شدن در و درواقع بسته‌شدن پرونده این رابطه، به این‌ سو یا آن ‌سوی این در کشویی امکان‌پذیر شود. غیر از این تعبیر چه دلیل دراماتیکی برای اجرای این صحنه و تذکر صاحب فروشگاه به آنها برای جابه‌جایی از مقابل در می‌تواند وجود داشته باشد؟ چنان‌که پس از خداحافظی و جداشدن از یکدیگر هنگام خروج حامد از همین در، سپیده یکباره او را صدا کرده و مانع خروج کامل او از همین در می‌شود. به‌این‌ترتیب شاهد هستیم چگونه بسته‌نشدن این درِ ورودی-خروجی درباره ارتباط این دو شخص کارکرد نمادین پیدا می‌کند. به‌ هر شکل در همین دیدار برای هر دو آنها مشخص می‌شود که هر دو در این مدت ازدواج کرده‌اند. هرچند سپیده آن‌طور که از گفته‌هایش برمی‌آید پس از ازدواج نه دیگر به «فیلم‌دیدن» و نه به فعالیت‌های دیگر پرداخته و لباس‌پوشیدنش هم به گفته حامد تغییر کرده است. این تغییر رفتار و هویت فردی به نظر سویه انتقادی فیلم درباره تغییر ماهیت آدم‌ها پس از ازدواج دارد. سپس سپیده برای پاسخ‌دادن به تماس همسرش به قسمت کتاب‌های قدیمی کتابخانه می‌رود که ورود به این قسمت اشاره به حیطه حضور سنت‌ها در تاریخ گذشته دارد. اما ادامه گفت‌وگوی این دو با ورود مینو دچار گسست شده و مینو به‌ هر شکل با دوست دوران مجردی همسرش، حامد، آشنا می‌شود. در این لحظه حامد طبق همان روحیه شفاف و روراستی که ظاهرا در نتیجه زندگی در فرنگ کسب کرده، همسرش را به این دوست پیشین معرفی می‌کند. به این‌ شکل به نظر می‌رسد تا این جای کار از روحیه «پنهان‌کار» شرقی برای جفت‌وجورکردن مسائل و رابطه‌های پیشین از سوی حامد خبری نیست. درحالی‌که برعکس، نخستین رگه‌های پنهان‌سازی اجباری از جایی آغاز می‌شود که سپیده بدون ذکر دلیل و بیان شفاف برخوردش با حامد، برنامه صرف شام بیرون را که با همسرش مسعود (علی مصفا) داشته، لغو کرده و به زمان دیگری موکول می‌کند. باز هم آن‌طور که مشاهده می‌کنیم سپیده هم در یک پلان جداگانه بدون اینکه همسرش دیده شود، در اتومبیل قرار گرفته و تنها صدای همسرش، مسعود (سعادتمند) را می‌شنویم. حال اینکه در پلان‌های بعدی آنها در منزل مشترک‌شان شاهد هستیم که چگونه مسعود بدون اجازه در حال گوش‌دادن به موسیقی‌ای است که سپیده هنگام گوش‌دادن به آن با استفاده از سیم هدفون به خواب رفته است. این عمل مسعود اگرچه در نگاه اول ممکن است عملی طبیعی و صمیمانه میان زن و شوهر به نظر برسد، اما در یک نگاه دیگر به‌ منزله تجاوز به حریم شخصی زن از سوی شوهر و به‌رسمیت‌نشناختن فردیت و حیطه شخصی زندگی «دیگری» و در کل رفتاری کنترل‌گرانه به شمار می‌رود. از لحاظ سینمایی جالب اینکه درون اتومبیل، ما صرفا از طریق شنیدن صدای مسعود، به حضور سابژکتیو (ذهنی) و هویت او به‌عنوان شوهر سپیده پی برده بودیم. حال اینکه در این نمای داخل منزل، تصویرِ خود مسعود به‌ صورت آبژکتیو (عینی) در حال شنود موسیقی شخصی همسرش سپیده مشاهده می‌شود. چنان‌که در تصاویر بعدی مسعود تک‌وتنها روی تختخواب دراز کشیده و به سقف خیره شده؛ درحالی‌که آن‌ سوی خانه همسرش سپیده در حال گوش‌دادن به موسیقی روی مبل اتاق پذیرایی به خواب رفته است. بدین‌گونه به نظر می‌رسد همه این نشانه‌ها و اشارات، حکایت از وجود نوعی گسست ناشی از تمایلات ناگفته و ناتمام میان این شخصیت‌ها در رابطه ‌با سایر افراد در مسیر گذشته زندگی‌های‌شان دارد. صبح روز بعد سپیده در حالی به انجام امور روزمره زندگی می‌پردازد که خاطره دیدار شبِ گذشته با نامزد سابقش را گویی همچنان در اعماق ذهنش محفوظ نگه داشته است. این مسئله اگرچه موجب ایجاد نوعی تغییر در رفتار سپیده شده و مقدار زیادی او را به دنیای درونش سوق داده، اما حالات رفتاری او همچنان از نگاه‌های کنجکاوانه و نگران مسعود پنهان نمی‌ماند. به‌ هر شکل سپیده همان روز از رفتن به مراسم ختم همکلاسی پرشوروشرشان، «مائده» که به‌تازگی به شکل عجیبی از دنیا رفته، خودداری می‌کند. خاطره حضور «مائده» (نعمت آسمانی) و حضور پررنگ و شوق‌انگیز او را در جمع دوستان دوران دانشجویی، بعدتر از زبانِ مسعود برای مینو خواهیم شنید؛ به گونه‌ای که به نظر می‌رسد شاید همین دختر پرانرژی و عاشق زندگی هم حرف‌های ناگفته‌ای برای مسعود داشته، اما دست تقدیر و مرگ او را از بیان این ناگفته‌ها به شوهر سپیده بازداشته است. شاید هم نیامدن سپیده به مراسم خاک‌سپاری مائده به‌عنوان همکلاسِ دوران دانشجویی شوهرش، ناخودآگاه واکنش به توجه ذهنی مسعود به این همکلاسی تازه درگذشته در بیان خاطرات شنیدنی او از مائده باشد که بعدتر از زبان خود مسعود می‌شنویم. به‌این‌ترتیب کم‌کم درخواهیم یافت که خود مسعود هم علی‌رغم پیگیری و کنجکاوی زیاد در رابطه با تمایلات و احساسات همسرش، به میزان زیادی به جهان وجودی مائده می‌اندیشد. سپس اجرای مراسم خاک‌سپاری مائده با حضور بستگان و این همکلاسی‌های قدیمی در فضای سرد و یخ‌بسته زمستان در حال انجام است که مسعود با خواهرزنش سمیرا (پانته‌آ پناهی‌ها) در حال گفت‌وگو درباره رازورمز رابطه‌اش با سپیده هستند. جالب اینکه هنگام بیان ظریف‌ترین نکته‌های احساسی مربوط به سپیده از سوی خواهرش سمیرا در قبرستان، مسعود با بهت‌زدگی و اندکی حسرت، درحالی‌که به مراسم تدفین او خیره شده درباره چگونگی زندگی و مرگ مائده به پرسش و کنجکاوی‌اش ادامه می‌دهد. گویی مسعود هم ناخودآگاه در حال فکرکردن به ویژگی‌های جالب و سرزندگی مائده است که اکنون دیگر در میان آنها نیست!... . در واقع به نظر می‌رسد این شخصیت‌ها در آرزوها و رؤیاهای‌شان ویژگی‌های هیجان‌انگیز و دلنشین افرادی را که دیگر در زندگی‌شان نیستند و نقشی ندارند، می‌پرورانند. ضمن اینکه درحال‌حاضر از روی وظیفه و با چاشنی روزمرگی و قرارگرفتن در ساختارهای اجتماعی با همسران و یاران واقعی‌شان در حال گذران زندگی هستند. به ‌هر شکل مسعود هم درست مثل مینو در حوالی یک بزرگراه و بر سر یک دوراهی مجبور می‌شود تا اتومبیلش را به عقب بازگرداند و با تغییر جهت از ورودی دیگری به ادامه مسیرش بپردازد. بازگشت به عقب در اینجا باز هم نشان از ضرورت نگاه به گذشته و بازنگری در رویدادهای به وقوع پیوسته دارد. چنان‌که مسعود هم تصمیم می‌گیرد تا برای پی‌بردن به‌ دلیل حس‌وحال ناشناخته همسرش دست به واکاوی زندگی و روابط گذشته سپیده بزند. پس از رسیدن به خانه، مسعود این‌بار با چهره مصمم‌تر از قبل به جست‌وجو و وارسی کشو و لوازم شخصی سپیده و دستگاه پخش سی‌دی موسیقی او مشغول می‌شود. در ادامه مسعود از روی کنجکاوی کنترل‌گرانه راهی همان کتاب‌فروشی می‌شود که شب گذشته همسرش، سپیده، با رفتن به آنجا حال‌وهوایش دگرگون شده بود.  ادامه دارد ساعت 24