نگاهی به رسوم «شب چله» قزوینی‌ها

نگاهی به رسوم «شب چله» قزوینی‌ها محمدحسن سلیمانی، در یادداشت که درباره رسومات شب چله قزوینی‌ها نوشته و آن را در اختیار ایسنا قرار داده است، می‌نویسد؛ از آن هنگام که بشر از غارها فرود آمد و با استقرار در کنار رودها و برکه‌ها، تمدن یکجانشینی به وجود آمد؛ معیشت انسان از شکار به کشاورزی و دامپروری تغییر یافت. در جامعه کشاورزی آن روزگار، خورشید نقشی تعیین‌کننده در کاشت و برداشت محصول داشت و انسان برای انجام امور کشاورزی خود نیازمند آن بود تا با آسمان ارتباط تام و تمامی داشته باشد؛ ستارگان را بشناسد و تغییرات اقلیمی را پیش‌بینی کند و همین موضوع موجب پیدایش «گاهنباری» هایی در زندگی بشر شد. در گاه شماری ایرانیان باستان، تنها دو فصل بهار و زمستان وجود داشت؛ فصل بهار که از اول فروردین آغاز می‌شد و تا آبان ادامه داشت و فصل زمستان از آبان تا پایان اسفند! یک بهار هفت ماهه و یک زمستان پنج ماهه ره آورد این تقسیم فصول بود. بر همین اساس، ایرانیان، اوج زمستان را دو چله بزرگ (۴۰ قسمت مساوی ۲۴ ساعته) و چله کوچک (۴۰ قسمت مساوی ۱۲ ساعته) تقسیم می‌کردند که چله بزرگ از فردای شب‌چله و نخستین روز دی آغاز می‌شد و تا دهم بهمن ادامه می‌یافت و چله کوچک از یازدهم تا آخر بهمن. ایرانیان در گذشته بر این باور بودند که چله بزرگ و چله کوچک دو برادرند و برادر بزرگتر دارای تجربه بیشتری است و در امورات پخته‌تر عمل می‌کند، اما چله کوچک یعنی برادر کوچکتر جسور و کم تجربه است. بر همین اساس، معتقد بودند از هفتم تا چهاردهم بهمن‌ماه یعنی در چهار روز آخر چله بزرگ یعنی از هفتم تا دهم بهمن‌ماه و چهار روز پس از دهم بهمن‌ماه که مربوط به چله کوچک است، این دو برادر به هم می‌رسند. این دو چهار روز در نزد قزوینی‌ها به «چار چار کُردها» معروف است. در فرهنگ ایرانیان، شب آغازین چله بزرگ نه فقط از آن جهت که بلندترین شب سال است؛ بلکه از این رو که نویددهنده انقلاب فصول و سرآغاز زایش دوباره خورشید بود؛ اهمیت بسیار داشت. ایرانیان باستان با باور اینکه فردای شب چله بزرگ با طلوع خورشید، روزها بلندتر شده و تابش نور ایزدی فزونی می‌یابد، بلندترین شب سال را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و با برافروختن آتش و گستراندن سفره‌هایی چون سفره نوروز، برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند. شب چله از آن دست سنت‌های کهن ایرانی است که تمام اقوام ایرانی بدان پایبندند و بر اجرای آداب و آیین آن همواره پای می‌فشارند. فرقی نمی‌کند قزوینی باشی یا بلوچ، ترک باشی یا لُر و یا اساساً تاجیک باشی یا افغانی، همان‌که با فرهنگ پارسی قرین گشته‌ای، به یلدا و آیین آن پایبندی. گرچه در میان اقوام ایرانی گاه تفاوت‌هایی در آیین و نحوه برگزاری شب یلدا به‌چشم می‌خورد، اما ایرانیان هر کجا که باشند و متعلق به هر قوم و منطقه‌ای، بر رفتن به خانه بزرگان فامیل، شب‌نشینی، خوردن هندوانه و آجیل، قرائت فرازی از شاهنامه و تفأل به دیوان خواجه بزرگ شیراز، حضرت لسان‌الغیب اتفاق نظر دارند. از شب چره تا آجیل زمستانه! در قزوین نیز از دیرباز، شب چله با سنت‌ها و آیینی همراه بوده است. سنت‌هایی که برخی از آن‌ها در گذار زمان به بوته فراموشی سپرده شده و شماری دیگر، خوشبختانه همچنان پویا و برقرار مانده‌اند. قزوینیان این آیین کهن را با رفتن به خانه بزرگ‌ترها به جای می‌آورند؛ گرچه امسال، شیوع ویروس کرونا و ضرورت رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی، نه فقط قزوینی‌ها که مردم ایران را از انجام این آیین محروم ساخته است. به باور مردم قزوین، صرف هندوانه و میوه‌های مختلف خشک و تر سرخ‌فام ازجمله انار و خرمالو، همراه با خوراکی‌های دیگر چون کشمش، گردو، تخمه، آجیل مشکل‌گشا، انجیرخشک که به «شب چره» معروف است و نیز انگور آوینگی، شگون داشته و زمستانی پربرکت را نوید می‌دهد. ضمن آنکه این باور در قزوینی‌ها همچنان باقی است که خوردن هندوانه در زمستان، باعث قوت تن و جان در تابستان شده و مزاج آدمی را از سردی و عطش و تشنگی در فصل گرما دور می‌سازد. در گذشته هنگامی که مادربزرگ‌ها در آوردن تنقلات تأخیر می‌کردند، کوچک‌ترها شعر «هرکه نیارد شب چره/ انبارش ِموش بِچره» سر می‌دادند، و همین باعث می‌شد تا مادربزرگ‌ها در آوردن «شب چره» تعجیل کنند. از جمله دیگر آداب مردم قزوین در شب‌نشینی چله، خوردن هویج‌پلو و شیرین پلو و گاهی کوفته آبی یا سبزی پلو با ماهی دودی بود و این‌گونه بلندترین شب سال را به اولین صبح زمستانی گره می‌زنند. به عقیده مادربزرگ‌های قزوینی، اگر در شب چله، ننه سرما گریه کند؛ باران می‌بارد، اگر پنبه‌های لحاف او بیرون بریزد، برف می‌آید و اگر گردنبند مرواریدش پاره شود؛ تگرگ خواهد آمد! در برخی از مناطق و محله‌های قزوین نیز که ساکنان آن عموماً باغدار و کشاورز بودند مردم در شب یلدا، کله‌پاچه گوسفند بار می‌گذاشتند و بعد از خوردن شام، استخوان‌های آن را بیرون نمی‌ریختند تا در فصل بهار و یا پاییز در جالیز و زمین کشاورزی بریزند و برخی دیگر استخوان‌های کله پاچه را می‌سوزاندند و گرد آن را در جالیز می‌ریختند تا با انجام این دو روش، محصولاتشان شَته نزند. همچنین بعضی دیگر به مناسبت شب چله، آش شیر برنج درست می‌کردند و آن را با شیره می‌خوردند و عقیده داشتند که خوردن آن در این شب خاصیت فراوانی دارد. شب چله و خُنچه عروس از جمله دیگر رسوم شب چله در قزوین که خوشبختانه در سال‌های اخیر، پس از چند سال که کمتر خبری از آن شنیده می‌شد، بار دیگر به فرهنگ یلدایی قزوینیان بازگشته، فرستادن «خُنچهٔ چله» به خانه عروس است. گرچه این رسم، چون دیگر رسوم شب چله، در پاره‌ای دیگر از نقاط ایران نیز متداول بوده و خانواده داماد، براساس فرهنگی دیرینه، در نخستین شب چله‌ای که عروسی را برای فرزند پسرشان برگزیده و نشان کرده‌اند، به تناسب توانایی خود، خنچه‌ای را به خانه عروس می‌فرستند؛ اما همواره این رسم زیبا در قزوین با شکوه و آیین خاصی همراه بوده است. در فرهنگ کهن قزوینیان، در چند هنگام توسط خانواده داماد برای دختر نشان شده به عنوان عروس، هدیه و کادویی به صورت خنچه فرستاده می‌شد که از جمله آن‌ها، شب چله یا یلدا بوده است. مادر و خواهران داماد، با فراهم کردن آجیل چهار مغز شور و شیرین، ۷ رقم میوه خشک و تازه شامل انگور، انار، هندوانه، انجیر و همچنین شیرینی و کله قند، آن‌ها را در خُنچه‌های بسیار زیبایی می‌آراستند و همراه با کادویی که نوعاً شامل؛ پارچه یا لباس زنانه بود به عنوان «هدیه زمستانه» به خانه عروس می‌فرستادند. این در حالی بود که در میان هدایای خانواده‌های اشرافی و صاحب تمکن، علاوه بر پارچه و لباس، گاه ترمه‌های زربافت و انگشتر طلای نگین‌دار یا سینه آویز طلا و... نیز دیده می‌شد. خنچه‌های خانواده‌های متمول در طبق‌هایی که گاه به دو تا چهار طبق نیز می‌رسید؛ قرار داده می‌شد و توسط طبق‌کش‌ها به صورت ویژه‌ای به خانه عروس فرستاده می‌شد؛ ولی خانواده‌های غیر متمول و متوسط و پایین‌تر، خنچه‌های خود را در داخل یک سینی یا مجمعه بزرگ قرار داده و توسط داماد و همراهی یکی از خواهران یا زنان نزدیک فامیل برای عرض مبارک‌باد شب چله راهی خانه عروس می‌کردند و خانواده عروس نیز از آنان با چای و شیرینی پذیرایی می‌کردند. این رسم در برخی از روستاهای استان قزوین، با نام «کُرسی سَری» برگزار می‌شود. خانواده داماد، همزمان با اولین شب چله ای که عروسی برای پسر خود برگزیدند؛ مجمعه یا سینی بزرگی بر روی کرسی می‌گذارند و بستگی به تمکن مالی خود، یک قواره پارچه یا لباس، هندوانه و میوه و شیرینی و تنقلات در کنار آن در داخل مجمعه یا سینی می‌گذارند و پس از تزیین، آن را به خانه نوعروس خود می‌فرستند؛ رسمی که به آن «کُرسی سَری» گفته می‌شود و کماکان در این روستاها متداول است. پسرهای روستایی و شال‌اندازی یلدایی! از رسوم دیگری که در شب چله و البته در روستاهای قزوین متداول بود؛ رسم شال انداختن بود. در این مراسم، پسر جوانی که از دختر خانواده‌ای خوشش می‌آمد و از او درخواست خواستگاری داشت؛ در شب چله شالش را از سقف پشت بام خانه آن دختر از درجی‌سران یا باجه‌خانه آویزان می‌کرد و اگر خانواده دختر تمایل به دادن دخترشان به این پسر جوان بودند به آن شال هدیه‌ای می‌بستند. معمولاً در بین خانواده دختر هم مرسوم بود که جورابی را به این شال می‌بستند و برخی دیگر هم جوراب به این شال می‌دوختند و داخل آن که کیسه مانند بود؛ هدیه می‌گذاشتند این هدیه‌ها در حد یک جفت جوراب و یک مشت نخود کشمش بود. شب چله، یا آنگونه که این سال‌ها ایرانیان بلندترین شب سال را «یلدا» می‌خوانند؛ فارغ از آنکه خود بستری است برای پاسداشت آیین‌ها و رسوم کهن ایرانی، فرصتی بسیار مغتنم برای افزایش ارتباط میان افراد با محوریت بزرگان خانواده‌ها نیز هست. شب یلدا، تنها یک دورهمی خانوادگی نیست که می‌توان با بهره‌گیری از این شب، محبت‌ها را افزونتر و شکاف‌های ارتباطی را که در سال‌های اخیر عمیق‌تر نیز شده است، کمتر و کمتر کرد. شب چله، همچنین فرصتی است برای آنکه، گوشی‌های خود را کناری بگذاریم و به دور از هیاهوهای برای هیچ فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و نیازهایی که متأسفانه در «لایک» ها خلاصه می‌شوند؛ کنار هم بشینیم و از شادی‌ها و غم‌های یکدیگر با خبر شویم که عمر آدمی هر مقدار هم که بلند باشد؛ چون شب یلدا، صبحی دارد و رفتنی! انتهای پیام ایسنا #استانی_فرهنگی_و_هنری #یلدای_کرونایی #یلدای_مجازی #آداب_و_رسوم__ #شب_چله