جهودی و ترسایی و مسلمانی رفیق بودند.
جهودی و ترسایی و مسلمانی رفیق بودند.
در راه حلوایی یافتند.
گفتند:بی گاه است.
فردا بخوریم و این اندک است
آن کس خورَد که خواب نیکوتر دیده باشد.
غرض آن بود که مسلمان را حلوا ندهند.
مسلمان نیمه شب برخواست
و جمله حلوا را بخورد.
بامداد عیسوی گفت:
دیشب عیسی فرود آمد و مرا برکشید به آسمان.
جهود گفت:
موسی مرا در تمام بهشت برد.
مسلمان گفت:
محمد آمد و مرا گفت ای بیچاره یکی را عیسی برد به آسمان چهارم و آن دگر را موسی به بهشت.
تو محروم بیچاره برخیز و این حلوا را بخور.
آنگه من برخاستم و حلوا را خوردم.
گفتند:
والله خواب آن بود که تو دیدی
آنِ ما همه خیال بود و باطل
#فیه_ما_فیه_مولانا
#مولانا