حسن راستگو؛ مرگ با حسّ کام‌یابی یا ناکامی؟

حسن راستگو؛ مرگ با حسّ کام‌یابی یا ناکامی؟ عصر ایران؛ مهرداد خدیر- درگذشت حجت‌الاسلام محمد حسن راستگو چهرۀ آشنای برنامه‌های تلویزیونی کودکان در اوایل دهۀ 60 بهانه‌ای است برای بیان چند نکته و خاطره.  اول بار او را در میانۀ دهۀ 50 خورشیدی در مدرسۀ مفید دیدم. مدرسه‌ای که هم با مدارس دولتی متفاوت بود هم با مدارس مذهبی دیگر. با دولتی‌ها به این خاطر که نه سرود شاهنشاهی می‌خواندیم و نه به مناسبت 9 آبان سالروز تولد رضا پهلوی برنامه‌ای برگزار می‌شد. این نکته را تنها کسانی درمی‌یابند که فضای آن زمان را درک کرده باشند.  با امثال «علوی» هم کاملاً تفاوت داشت زیرا علوی، غیر سیاسی و متمایل به انجمن حجتیه و علاقه‌مند یا مقلد آیت‌الله خویی بودند ولی مفید، سیاسی و منتقد انجمن حجتیه و طبعاً هوادار آیت‌الله خمینی. تفاوت ظاهری دیگر این که در مدرسۀ علوی تراشیدنِ سر اجباری بود و در مفید، نه و هرگز موی سر خود را نتراشیدیم. از همان موقع تفاوت دو نوع خوانش در آموزه‌های دینی را در ظاهر و باطن، حس می‌کردم. در این فضا گاهی یک روحانی جوان به مدرسه می‌آمد و برنامه‌های فوق برنامه اجرا می‌کرد. اول بار که آقای راستگو را دیدم تعجب کردم. تصور من از روحانی مردانی بالای 50 سال و با وقار و طمأنینه بود. چون ریاست عالیۀ مدرسه با آیت‌الله موسوی اردبیلی بود که در آن زمان او را با عنوان «حاج آقا موسوی» می‌شناختیم و نمی‌دانستیم «موسوی اردبیلی» است. هر چند در عالم واقع هم نام شناسنامه‌ای او اردبیلی نداشت! راستش را بخواهید راستگو با قد کوتاه و سن کم و شوخی و رفتاری صمیمانه با بچه ها به عکس تصور و انتظار، به دلم نمی‌نشست. احساس می‌کردم حال که لباس روحانیت را پوشیده باید رفتاری مانند حاج آقا موسوی داشته باشد. سن کم و قد و قامت کوتاه او ابّهت مورد انتظار را که به خاطر آشنایی با موسوی اردبیلی شکل گرفته بود ایجاد نمی‌کرد. خط خوشی داشت اما چون خودم هم بد خط نبودم این نیز برایم جاذبه نبود و نوشتن با دو دست را نیز مهارت فوق‌العاده‌ای حساب نمی‌کردم. وجه تحسین‌برانگیز او اما این بود که شنیدم یک چهرۀ مبارز سیاسی است و این کارها در واقع برای او پوشش است. برادرم تعریف می‌کرد دریک اردو سرودهای حماسی به بچه ها یاد می‌داده و به دشت و دمن که می‌رسیدند از اردو خارج می‌شده احتمالا به خاطر این که اگر گزارشی به ساواک رسید انکار کنند. بعد از انقلاب هم به مدرسۀ مفید آمد و این بار با دوربین تلویزیونی منتها بدون عبا و عمامه برنامه را اجرا کرد. همان «بازی با کلمات» و با دو دست نوشتن بود اما با ذوق و اشتیاق فراوان چون حس می‌کرد مخاطبان میلیونی یافته و ایده‌هایی را که در سر داشته می‌تواند به اجرا گذارد. چون سال‌ها گفته بودند اگر تنها دو ساعت تلویزیون دست ما باشد همه را دین‌دار می‌کنیم و راستگو و آقای قرائتی با همین انگیزه به تلویزیون رفتند. از این حیث حجت‌الاسلام راستگو بر حجت‌الاسلام قرائتی حق تقدم دارد چون زودتر برنامه اجرا کرد. گذشت زمان اما نشان داد قضیه به آن سادگی‌ها نیست که آقای راستگو فکر می‌کرد که اگر بود حاصل 40 سال آموزش و پرورش این نبود! با این اوصاف او به چند سبب شایستۀ احترام است. اول به خاطر سابقۀ مبارزاتی که ندیدم جایی اشاره شده باشد و حتی دوست نزدیک او آقای ابطحی به این فقره نپرداخته است. شاید چون خود در مشهد بود و راستگو در تهران و خبر نداشته است. دوم همان نکته که آقای خاتمی در پیام تسلیت به آن اشاره کرده است: «اگر چه بر قدرت نبود ولی از هضم شدن در آن به هر قیمتی پرهیز داشت. آزادانه زیست و مشتاقانه به دیدار معبود شتافت.»    فرصت گفت و گو با آقای راستگو در هیچ یک از این سال‌ها دست نداد ولی اگر این امکان فراهم می‌شد دوست داشتم بدانم آیا همچنان بر این باور است که اگر تنها دوساعت تلویزیون را در اختیار داشته باشند می‌توانند بچه‌ها را جذب کنند؟  آیا همچنان به تعلیم و تربیت، ایدیولوژیک می‌نگرد یا به این باور رسیده که نمی‌توان بچه‌ها را در یک قالب مشخص شکل داد؟    چنان که در پیام رییس جمهوری پیشین ایران هم آمده «می‌کوشید با نگاهی سرشار از زیبایی به دین بنگرد و آن را به گونه‌ای عرضه کند که دل‌پذیر باشد» اما آیا احساس نمی‌کرد این کار به دلیل نگاه‌های متفاوت و پاره‌ای رفتارها دشوار شده بود؟     عصر ایران #حسن_راستگو #مهرداد_خدیر