رواج جهل مرکّب رسیده است به جایی

رواج جهل مرکّب رسیده است به جایی که کرده هر مگسی خویش را خیال همایی ز طور مرتبه موسوی فرود نیاید به دست کور گر افتد درین زمانه عصایی ز زعم مائده ی عیسوی به خویش ببالد اگر چه کاسه خالی بود به دست گدایی زند به نغمه داود، طعنه صوت و صدایش زمانه برگلوی هر خری که بست درایی زخاک، بی مدد دستگیر، هر که نخیزد زند به افسر خورشید، نخوتش سر پایی نیاز و عجز گدایانه می خرند و ندارد مروتی که گدایی از آن رسد به نوایی ز دانه خرمن اهل غرور، مایه ندارد رود به غارت اگر بر خورد به کاه ربایی تمام در شب تاریک جهل، یوسف وقتند سری برآور ای شمع امتیاز، کجایی؟ دمی که دل ز تو خالی کنند، می رود آن هم به خود چو شیشه می، بسته اند رنگ حنایی همه به بانگ سگ نفس، می روند به منزل عجبتر آن که به از خضر ،جسته راهنمایی "کلیم" خاطر روشن چه عکس پذیرد؟ برای آینه ام تیرگی است، زنگ زدایی کلیم همدانی #کلیم_همدانی