آه ای زندگی منم که هنوز

آه ای زندگی منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم

همه ذرات جسم خاکی من
از تو، ای شعر گرم، در سوزند
آسمان‌های صاف را مانند
که لبالب ز باده ی روزند

با هزاران جوانه می‌خواند
بوته نسترن سرود ترا
هر نسیمی که می‌وزد در باغ
می‌رساند به او درود ترا

من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خواب‌های رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم، پر شدم، ز زیبایی

پر شدم از ترانه‌های سیاه
پر شدم از ترانه‌های سپید
از هزاران شراره‌های نیاز
از هزاران جرقه‌های امید

حیف از آن روزها که من با خشم
به تو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب ترا
ز تو ماندم، ترا هدر کردم

غافل از آن که تو بجایی و من
همچو آبی روان که در گذرم
گمشده در غبار شوم زوال
ره تاریک مرگ می‌سپرم

آه، ای زندگی من آینه‌ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ورنه گر مرگ من بنگرد در من
روی آیینه‌ام سیاه شود

عاشقم، عاشق ستاره صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام توست بر آن. . .

فروغ فرخزاد
شعر زندگی
از دفتر عصیان

#فروغ_فرخزاد