نرگس مردمفریبی داشت، شبنم میفروخت
نرگس مردمفریبی داشت، شبنم میفروخت
با همان چشمی که میزد زخم، مرهم میفروخت
زندگی، چون بردهداری پیر در بازارِ عمر
داشت یوسف را به مُشتی خاکِ عالم میفروخت
زندگی این تاجرِ طَمّاعِ ناخنخشکِ پیر
مرگ را همچون شراب ناب، کمکم میفروخت
در تمام سالهای رفته بر ما، روزگار
شادمانی میخرید از ما و ماتم میفروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچهها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم میفروخت...
فاضل نظری
#فاضل_نظری
با همان چشمی که میزد زخم، مرهم میفروخت
زندگی، چون بردهداری پیر در بازارِ عمر
داشت یوسف را به مُشتی خاکِ عالم میفروخت
زندگی این تاجرِ طَمّاعِ ناخنخشکِ پیر
مرگ را همچون شراب ناب، کمکم میفروخت
در تمام سالهای رفته بر ما، روزگار
شادمانی میخرید از ما و ماتم میفروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچهها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم میفروخت...
فاضل نظری
#فاضل_نظری