ده سال پیش گذرنامه‌ ای یوگسلاو داشتم با جلد نرم، منعطف و تی...

ده سال پیش گذرنامه‌ ای یوگسلاو داشتم با جلد نرم م
ده سال پیش گذرنامه‌ ای یوگسلاو داشتم با جلد نرم، منعطف و تیره. خب، نویسنده یوگسلاو بودم. بعد جنگ شد و کروات ها بی آنکه اجازه بگیرند، گذرنامه ی آبیِ کرواتی را چپاندند توی دست هام.

دولت کرواسی از شهروندانش انتظار دگرگونی ای بی گپ و گفت داشت، انگار خودِ گذرنامه یک جور قرص جادویی باشد.

از آنجا که ماجرا برای من یکی به آن سادگی ها که فکر می‌کردند پیش نرفت، از فضاهای ادبی و حرفه‌ای حذفم کردند.

با گذرنامه ی کرواسی در دست، هم از وطن تازه به دست آمده ام رانده شده بودم هم از تن بیرون سابقم و حالا آواره جهان بودم. از آن طرف، پیش چشم آدم ها نماینده ی ادبی جایی بودم که دیگر من را نمی خواست.

من هم همین طور.
من هم دیگر دلم جایی را نمی خواست که مرا نمیخواهد.
هیچ میلی به عشق های یکطرفه ندارم اما تا همین امروز نتوانستم به طور کامل از شهر عناوین و برچسب ها خلاص شوم.
حالا دوباره گذرنامه ای در دست دارم با جلد نرم و منعطف و تیره. گذرنامه ی هلندی.
آیا این گذرنامه ...

📙 البته که عصبانی هستم
نویسنده: دوبراوکا اوگرشیچ
مترجم: خاطره کرد کریمی

#برش_کتاب #البته_که_عصبانی_هستم