شعرهایی از ایران در یک آنتولوژی در کانادا

شعرهایی از ایران در یک آنتولوژی در کانادا این شاعر و مترجم شعر جهان در این‌باره به ایسنا گفت: ریچارد گرو(تای) مدیر انتشاراتی  هیدن بروک پرس(خانه هنر و ادبیات کانادایی) یکی از قدیمی‌ترین و معتبرترین انتشاراتی‌های کانادا، که خود شاعر و رمان نویس است یک آنتولوژی  به نام «تپش‌های دل» را به گزینه‌ای از  شعرهای جهان در وصفِ «خانه، خانواده و سرزمین مادری» اختصاص داده است.  سردبیر این مجموعه نیز  شاعر معروف کانادا دُن گاتریج است که در کارنامه‌ ادبی خود بیش از  ۵۵ کتاب شعر، داستان و نقد دارد. او  شاعرانِ این مجموعه را، از کشورهای مختلف دنیا، اکثراً از برندگان جوایز پوشکارت، پولیتزر و جوایز معتبر دانشگاهی و نشریات تخصصی شعر و از گردانندگانِ کارگاه‌های شعر انتخاب کرده است. بر این اساس، از ایران نیز دو شعر از فریده حسن‌زاده به چاپ رسیده که از سری شعرهای «زناشویه‌ها»ی این شاعر است؛ عنوانی برای عاشقانه‌هایی خطاب به همسر. او در توضیح این شعرها بیان کرد: «زناشویه‌ها» شامل هفت شعر در دهه‌ ۷۰ است که در فصلنامه شعر به چاپ رسیده بود و برگردانِ انگلیسی آن‌ها بعدها در نشریات‌ِ اینترنتی شعر مانند http://bestpoem.wordpress.com/category/farideh-hassanzadeh-mostafavi/  و نیز  نشریه‌ بین‌المللی تانال آنلاین  http://www.thanalonline.com/issues/05/poems_10_en.htm در آن سوی مرزها به چاپ رسید و شاعرانی چون وندی واردیمن Wendy Vardaman (ملک‌الشعرای ویسکونتی)، ریچارد جفری نیومن Richard Jeffrey Newman  و می‌می خلوتی شاعر ایرانی بریتانیایی در مورد آن‌ها اظهار نظر کردند. وندی واردیمن در مورد «زناشویه‌ها» می‌نویسد: «زناشویه‌ها» دارای خصوصیاتی هستند که مدت‌هاست از سوی شاعران شناخته‌شده و معروف آمریکایی طرد شده‌اند: یکدلی، فروتنی و عشق. بی‌تعارف بگویم من به شدت تحت تأثیر عشق بزرگی هستم که شاعر در این شعرها به همسرش ابراز می‌کند؛ نه با بزرگ‌نمایی امیال و احساسات شخصی بلکه بیشتر با وصف خوبی‌ها و بزرگواری‌های همسر. از چشم یک آمریکایی، شعرها گویی به قرن دیگری تعلق دارند اما با زبانی که متعلق به همین دوران است. من تصور می‌کنم برای زنان آمریکایی و نیز شاعران آکادمیک بسیار دشوار و حتی دور از ذهن است که نسبت به همسران‌شان چنین قدرشناس باشند زیرا بسیاری از ما زنان در دهه‌های گذشته بسیار کوشیده‌ایم خود را رها کنیم از مردان، وابستگی‌های عاشقانه و گم شدنِ من در ما. و بسیاری از ما به مردانی که جفت ما و شریک زندگی‌مان بوده‌اند نظری بسیار انتقادی داشته‌ایم؛ مدام از آن‌ها بیشتر و بیشتر توقع داشته‌ایم و همواره ناراضی‌تر بوده‌ایم. بنابراین من شخصا از خواندن احساسات قدرشناسانه شاعر نسبت به همسرش در این شعرها احساس تقصیر و کوتاهی می‌کنم. در واقع این شعرها مرا وامی‌دارند تا به غفلت‌های خود به عنوان یک همسر وقوف یابم. بسیاری چیزها در این شعرهای عاشقانه خطاب به همسر، فارغ از موقعیت جغرافیایی و فرهنگی، کاملاً برای خواننده‌ ‌مدرن شهرنشین آشناست. مصراع نخست از «زناشویه»‌ اول: «از کنار یکدیگر می‌گذریم، بی‌نیم‌نگاهی به یکدیگر...» که به خوبی نشان‌دهنده کمبود وقت در دنیای ماشینی امروز است؛ چه برای زن و شوهر، چه برای والدین و فرزندان و چه برای دوستان و دیگران. آن‌چه من در این «زناشویه‌ها» بسیار به دلم نشست این بود که تاکید دارد بر این نکته که به رغم کمبود وقت، چگونه زن و شوهر می‌توانند بی‌کلمات و حتی بی‌ارتباط فیزیکی عشق را زنده نگه دارند و مراقب آن باشند. مثلاً «زناشویه‌» پنجم ایده‌آل من است. در این شعر با استفاده از تضاد بین گل‌ها و جواهرات و سطل آشغال، شاعر توانسته است حضور انکارناپذیر عشق را به نمایش بگذارد. در حالی که شعر امروز آمریکا با ویژگی بدبینی و منفی‌بافی، تظاهر به خردمندی و رندی‌ می‌کند، «زناشویه‌ها» با بزرگداشت عشق، به انگیزه‌های اصیل شعر یعنی عطوفت و شعور بازمی‌گردد؛ عشقی که با طبیعت انسان همسو و همخوان است و در دایره‌ روابط زن و شوهر، والدین و فرزندان و خدا و انسان به گردش خود ادامه می‌دهد. می‌می خلوتی نیز درباره این شعرها می‌گوید: حرف‌های وندی واردیمن در مورد فقدانِ یکدلی، انسانیت و عشق در شعر امروز  آمریکا کاملاً حقیقت دارد و من شعر معاصر بریتانیا را نیز به آن می‌افزایم. و چقدر ضروری است که ما این‌جا در غرب نگاهی داشته باشیم به شاعرانِ شرقی برای به یاد آوردنِ  این ارزش‌های از دست‌داده.  بسیار دشوار است رهایی یافتن از حس بدبینی و طعنه که روح شعر را تسخیر کرده و در هر سطری  خود می‌نماید. همت والایی می‌طلبد ایمان آوردن به این حقیقت که به رغم ِ همه‌ مشکلات و مصایب هنوز جوهر زندگی ارزش زیستن و امیدوار بودن  دارد.  این همان پیامی‌ است که «زناشویه‌ها» دارد و می‌تواند به هر شاعری این انگیزه را بدهد که به ریشه‌های خود رجوع کند برای کشفِ دیگربار ِ زیبایی‌های ساده و روح‌انگیزِ عشق.  نظر ریچارد جفری نیومن هم می‌گوید: وندی واردیمن به عنوان خواننده‌ حرفه‌ای شعر،  مفسر خوبی به نظر می‌رسد اما من فکر می‌کنم آن‌چه در مورد شعر آمریکای معاصر به طور کلی عنوان کرده است اگر چه در بعضی موارد درست است اما در نهایت کامل و عاری از غلو نیست. واقعیت آن است که شعر امروز آمریکا چنان وسیع و متنوع است که نمی‌توان آن را تحت یک عنوان کلی تعریف و تشریح کرد و گفت همین است و جز این نیست. البته آن ویژگی که وندی واردیمن به شعر امروز آمریکا نسبت می‌دهد وجود دارد و دربرگیرنده‌ گروهی‌ است که در اصطلاح به آن پوبیز (مخفف Poetry Business) می‌گویند  یعنی کسب و کار شعر!  به این معنا که در چارچوب یک‌سری قراردادها و توقعات، کتابِ شعر منتشر می‌شود و به دست اهل فن می‌رسد که الزاماً اهل دل نیستند. البته در این میان چهره‌هایی هستند که پا را از این کلیشه بیرون می‌گذارند و بی‌اعتنا به طرد شدن از سوی محافل آکادمیک و روشنفکری  به راه خود می‌روند؛ مثل شاعر «زناشویه‌ها»! و منظور وندی باید دقیقا چنین چیزی باشد. نمونه‌هایی از «زناشویه‌ها»: از کنار یکدیگر می‌گذریم من به سوی آشپزخانه  تو به سوی دفتر کار سهم من  کوه ظرف‌ها و رخت‌های نشسته سهم تو انبوه پرونده‌های زاینده. از کنار یکدیگر می‌گذریم  گاه بی‌نیم‌نگاهی به یکدیگر. تنها به نیمه‌شب‌ها شاید تن‌های ما فرصتی یابند  برای سخن گفتن با یکدیگر. با این همه شک ندارم به رغمِ سکوتِ فرساینده  به رغمِ ملالِ آزارنده  زمین فقط به خاطر تو تکرار می‌کند شب را و روز را   و لحظه‌ای که نباشی قلب خورشید از کار می‌افتد. ****** خانه‌ای از غبار راه ... با بهار و عطرِ فارغِ  گل‌های صحرایی  در پنجره‌هایش. این سو، فرشته‌ کوچکم خفته است بر بال‌های آبیِ رویاها و آن سو، شوالیه‌ کوچکترم بر بستر لبخنده‌ای به سپیدی دندان‌هایی که الهه‌ عشق در دهانش می‌کارد. و بر سجاده‌ شب زنده‌دار غرقِ راز و نیاز، همسرم مردی که مرا برگزیده است  از میان همه‌ زن‌های جهان و بازم می‌یابد مدام از میان همه‌ من‌های گمشده‌ من. و در این خانه‌ خالی از سال و ماه شعر، چون کوهی از ظرف‌های نشسته یا سطلی انباشته از لباس‌های کثیفِ بازیگوش شب را می‌گذراند و آن‌گاه  که سپیده سر زند او نیز بیدار خواهد شد  همراهِ بازیچه‌های کودکانم... ****** نه دریا دریا نامه‌های عاشقانه‌ات  در صندوقچه‌ مخملی خاطرات نه پاکت پاکت باغ‌های پرمیوه و بهشتِ آغوشت در غروب‌های به خانه بازگشتن: و نه حتی هدیه‌ هجده‌عیار جشن سال‌روز ازدواج‌مان  در  جمع شاهدان عینی  تنها  گواه قلب صادق و عاشق تو  همین سطلِ پلاستیکی ِ قرمزِ فرسوده، سنگین از زباله‌ هرروزه  که هر شب، هر چقدر هم خسته باشی  پله پله، چهار طبقه‌ تمام پایین می‌بری، بی‌نیم‌نگاهی حتی   به تعارفِ تکراریِ دستانِ خواب‌آلوده‌ام! انتهای پیام ایسنا #فریده__حسن_زاده