خدا کند که حروفم دوباره نم بزند

خدا کند که حروفم دوباره نم بزند قلم کلام مرا خط ب
خدا کند که حروفم دوباره نم بزند
قلم کلام مرا خط به خط به هم بزند

صدای بوی خیالی به گوشم آید باز
خدا کند که غمی در دلم قدم بزند

برای عقل کهنه پرستم طراوتی آرد
دوباره با من و دل حرف و چانه کم بزند

کجا دویده سکوتم به لا به لای صدا
به بوی ثانیه ها لحظه لحظه دم بزند

مرا به آب و آینه نسبت که داد وقتی عشق
که تیرگی همه بر بام جان علم بزند

وجود خالیم از بودن حقیقی نیست
تمام هستی من خیمه در عدم بزند

مگر نبوده ام عاشق زمانه از سر درد
که سر نوشت مرا در به در رقم بزند

نگاه سرد زمان را شنیده ام بی هوش
چنان که حال دلم را فقط به هم بزند

#نورا 27 مهر 99