ای کاش یک نفر دمای آب استخر را دستکاری کند

ای کاش یک نفر دمای آب استخر را دستکاری کند همه چیز گرانتر می شود، خلق و خوی مردم آشفته تر و حفظ امانت ها دشوارتر می شود، لرزه بر اندام مردم می افتد و فشارها به ستوه می آورد. ای کاش یک نفر لااقل پیدا می شد، درجه آب استخری که « جناب بی تفاوت » همه روزه در آن شنا می کند، را دستکاری کند، از سرد و گرم شدن دمای آب کمی به خودش بیاید، عیش اش آشفته شود، کمی لرز بگیردش. اشکالی هم ندارد، برای جبران این آزردگی،  برود در سونای خشک، تا طعم سوختن در فقر را بچشد، هوای گرم را در سینه اش ببلعد و عرق شرم بریزد. عرق شرم پدری که با کودکش از خیابان و مقابل مغازه ای عبور می کند و خجالت می کشد از « ندارم » گفتن ها و گریه شنیدن ها، از چشمان تقاضامند خیره زن و بچه ای که به دستان خالی  پدر، وقتی در باز می کند، نگاه می کنند. اصلا تنهای تنها کنار استخر اختصاصی دراز بکشد و به معادله زندگی کردن دو خانوار با سرویس بهداشتی و حمام مشترک در یک واحد آپارتمانی 45 متری فکر کند به واحد های 25 تا 35 متری جنوب شهر که اجاره کردنشان جان می ستاند. البته « جناب بی تفاوت » آسوده خاطر است، چون از آب بازی زود خسته شود و می رود برای ماساژ، اصلا تغییر وضعیت برایش سخت نیست، نهایت خسته شد، غلت می زند، نه مثل پدری که مدام غلت می زند و کلافه است چون خواب ندارد چون هزینه درمان ندارد و در رویای هر لحظه آرزوی  نبودن می کند به همه چیز و همه چیز و همه چیز هم فکر می کند. ای کاش « جناب بی تفاوت » شمردن پول های خرد را لااقل برای یکبار تجربه کرده بود، ای کاش بجای از ته دل خندیدن یکبار از ته دل گریه کرده بود تا بفهمد گریه از سر گرسنگی چه طعمی دارد و بخاطر حساسیت اش به طعم اکالیپتوس آن را با طعم فقر اشتباه نمی گرفت. کاش یک نفر پیدا می شد دمای آب استخر همه روزه « جناب بی تفاوت » را اندکی دستکاری کند، سرد و گرم کند، دل ما خنک شود، مثل خنکای دهان « جناب بی تفاوت » پس از جویدن آدامسی که حتی جسیون رضائیان هم از طعم و مارک آن خبر داشت. اصلا ماساژور اختصاصی کاش کمی محکم تر ماساژ بدهد لااقل تا کمی ماهیچه ها درد بکشند، نه در حدی که استخوان های «آقای بی تفاوت» خرد شود زیر خط فقر، سرآقای بی تفاوت را خم کند به سمت سطل زباله های مقابل اغذیه فروشی ها، اندکی به پایین فشار بدهد تا شاید سربزیرتر شود همه را ببیند، کمتر بخندند به ریش دیگران. اشکالی هم ندارد اگر جناب « محاسن سیلور متالیک » از نقاش محاسن اش بخاطر تمیز انجام دادن کارش در طول 8 سال مسئولیت تقدیر کند و بقیه امور را به او بسپارد تا شاید زندگی مردم هم رنگ بهتری بگیرد. نفس مردم این روزها تنگ تر شده و این  بخاطر اهمال کاری ها، نگاه التماس گونه به غرب داشتن ها و خفیف شمردن ها و لبخند چندش آور زدن ها و مایه رسوایی شدن هاست و این تنگی نفس ها، بیشتر از کرونا دارد، جان می ستاند از مردم، آبرو می ستاند و خانواده ها را از هم می پاشد، کسی آمار روزانه بی خانه ها را در تلویزیون اعلام نمی کند، آمار به زندان رفتن ها، آمار به هرکاری دست زدن ها از سر نداری ها را هیچ سخنگو و وزیری اعلام نمی کند، از ماسک هم کاری برنمی آید، نهایت هنر ماسک متفاوت « آقای بی تفاوت » فقط این است که مراقب خراب شدن اتوی ریش او باشد و بس. در این روزها همه کسانی که قرار است در چند ماهه آینده به بهانه انتخابات دم از معیشت مردم بزنند، از الان شروع کنند و بجای سخنرانی و میتینگ برنامه های شان را علنی کنند. کاردها به استخوان رسیده و جای وعده و حرف، معاونین و لیست مدیران پیشنهادی شان را معرفی کنند، اصلا مقدمات کارشان را شروع کنند نگذارند برای یکسال  بعد از جشن پیروزی که شاید دیر شده باشد. شاید از جمله چیزهایی که بتواند دل این مردم را خنک کند، روشن شدن تابلوی شمارش معکوس باشد برای انجام دادن کارها باشد، از همان ها که سابقا در تهران برای احداث پروژه ای روشن می شد و همه می دانستند وعده سرخرمنی در کار نیست و هر پروژه ای وعده حل مشکلات در کمتر از 100 روزه نیست و قرار است این شماره ها به پایان برسد. مصطفی آجرلو     افکارنیوز #انتخابات #فقر #مشکلات #استخر