دل ز خط بر عارض جانانه لرزد بیشتر

دل ز خط بر عارض جانانه لرزد بیشتر بر چراغ صبحدم پ
دل ز خط بر عارض جانانه لرزد بیشتر
بر چراغ صبحدم پروانه لرزد بیشتر

چون ز می گردد غزال چشم جانان شیر گیر
از نیستان پنجه ی مستانه لرزد بیشتر

دل ز شوق آن لب میگون درون سینه ام
در کف مخمور از پیمانه لرزد بیشتر

در حریم سینه ی عاشق ندارد دل قرار
در صدف این گوهر یکدانه لرزد بیشتر

عاشق گستاخ سازد مضطرب معشوق را
شمع در زیر پر پروانه لرزد بیشتر

چون شمارم در قناعت خویش را ثابت قدم؟
من که از خرمن دلم بر دانه لرزد بیشتر

بیقراری اشک رادر دیده بیش از دل بود
از صراحی باده در پیمانه لرزد بیشتر
ا
شگ مظلومان بود سیلاب بنیاد ستم
خانه ی ظالم ز صاحبخانه لرزد بیشتر

نخل بارآور خطر دارد ز سنگ کودکان
در میان عاقلان دیوانه لرزد بیشتر

می کشد ناموس عالم هر که عاقل می شود
از خطای جاهلان فرزانه لرزد بیشتر

گرچه لرزد پنجه ی خورشید در گیسوی شب
در گشاد زلف دست شانه لرزد بیشتر

شمع را هر چند صائب می کند بی دست و پا
از نسیم صبحدم پروانه لرزد بیشتر

صائب تبریزی

#صائب_تبریزی