نمی‌توانستم، دیگر نمی‌توانستم

نمی‌توانستم دیگر نمی‌توانستم صدای پایم از انکار ر
نمی‌توانستم، دیگر نمی‌توانستم
صدای پایم از انکار راه برمی‌خاست
و یأسم
از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت،
با دلم می‌گفت
«نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی»

فروغ فرخزاد

#فروغ_فرخزاد