حیرت آهنگـم که میفهمد زبانِ رازِ من
حیرت آهنگـم که میفهمد زبانِ رازِ من
گوش بر آیینـــــه نه تا بشنـوی آوازِ من
نالهها درسینه ازضبطِ نفس خون کردهام
آشیان لبـریزِ نومـیدیست از پروازِ من
داغ شو ای پرسش از کیفیتِ حال سپنـد
نغمهای دارم که آتش میزند در سازِمن
گوش گو محرم نوایِ پردهٔ عجزم مباش
اینقدر ها بسکه تا دل میرسد آوازِ من
شمع را در بزم بهرِ سوختن آورده است
فکرِ انجامـم مکن گر دیدهای آغازِ من
چشم تا بر هم زنم زین دامگاه آزادهام
در خمِ مژگان وطن دارد پِر پروازِ من
اینقـــــدر بیدل به دامِ حیرتِ دل میتپم
ره زمن بیرون نداردفکرِگردون تازِمن
بیدل دهلوی
#بیدل #بیدل_دهلوی
گوش بر آیینـــــه نه تا بشنـوی آوازِ من
نالهها درسینه ازضبطِ نفس خون کردهام
آشیان لبـریزِ نومـیدیست از پروازِ من
داغ شو ای پرسش از کیفیتِ حال سپنـد
نغمهای دارم که آتش میزند در سازِمن
گوش گو محرم نوایِ پردهٔ عجزم مباش
اینقدر ها بسکه تا دل میرسد آوازِ من
شمع را در بزم بهرِ سوختن آورده است
فکرِ انجامـم مکن گر دیدهای آغازِ من
چشم تا بر هم زنم زین دامگاه آزادهام
در خمِ مژگان وطن دارد پِر پروازِ من
اینقـــــدر بیدل به دامِ حیرتِ دل میتپم
ره زمن بیرون نداردفکرِگردون تازِمن
بیدل دهلوی
#بیدل #بیدل_دهلوی