آشتى چون كه نشد، منتظر جنگ تو ام

آشتى چون كه نشد منتظر جنگ تو ام چه كنم من كه به ه
آشتى چون كه نشد، منتظر جنگ تو ام
چه كنم من؟ كه به هر حالتى دلتنگ تو ام

هر قَدَر مى شكنى بشْكن و... پرتابم كن
برسر هركِه كه خواهى بزنى، سنگ توام

از سراپرده ى سيتار غزل مى خوانم
اين كه من شاعر افتاده ى درچنگ تو ام

شعر بيدل شده اى تاكه به دَرْك ات نرسم؟
آه اى جان ِ غزل!من كه سراهنگ توام

چه بگويم منِ باران زده؟ اى قوس قزح!
بخدا گيج ز رنگينى ى نيرنگ تو ام

نه سلامى نه عليكى؟! ولى خير است، برو
بى سوادم، چه كنم؟ عاشق فرهنگ تو ام!

از سر صبح خدا، تا دل شب هاى سياه
هى به ياد تو ام و سخت «كلاونگ» تو ام!

صفْر و هفت و دو سه چار تا عدد و... تُكمه ى سبز
بفشار! ناز نكن! منتظر زنگ تو ام

استاد سخا

#استاد_سخا