می‌گفت "چطور اینقدر راحت می‌بخشی آدم ها را ؟ "

می‌گفت چطور اینقدر راحت می‌بخشی آدم ها را   گفتم
می‌گفت "چطور اینقدر راحت می‌بخشی آدم ها را ؟ "
گفتم خودم را به جایشان تصور میکنم و بهشان حق می‌دهم که گاهی حالشان بد باشد، گاهی نخواهند حرف بزنند، گاهی بی طاقت شوند وگاهی بی‌حوصله تر از آنی که با آرامش ولبخند مقابلم بایستند وحرف های خوب بزنند .
خودم را جای آدم ها می‌گذارم؛ جای تمام آدم هایی که با تمام خویشتن‌داری و وقارشان، از حادثه های تلخ و غمگینی بر می‌گردند و دارند شرایط سخت و بی مهری های زیادی را تحمل می‌کنند،
آدم‌هایی که زیر فشار مشکلات مادی، روحی، جسمی یا عاطفیِ زیادی، کمر خم کرده‌اند و ناچارند با تمام سختی و درد، بایستند و همرنگ جماعت شوند ...
من حق می‌دهم گاهی بی حوصله باشند،
من حق می‌دهم گاهی کم بیاورند .
پس خودم را جایشان می‌گذارم و بهشان فرصتِ جبران می‌دهم، نه باور به اینکه آدمِ بدی هستند، نه باور به اینکه با هر لغزشی، به بد بودن عادت کنند و خوب بودن را رها ...
پس تا جایی که در توانم باشد، لبخند می‌زنم و می‌بخشم ...

نرگس صرافیان طوفان

#نرگس_صرافیان_طوفان