دکترا دارم..‌.اما مادرم ندارم !

دکترا دارم‌اما مادرم ندارم    دوستم دوستی دور سال
دکترا دارم..‌.اما مادرم ندارم !

دوستم (دوستی دور) سالها پیش ازین تعریف می کرد :از وقتی باردار بودم برای ادامه تحصیل درس خواندم .برای مدرک .دخترم که به دنیا آمد، بیست روز بعد آزمون دادم. دخترم که راه می رفت ، می دوید ، به حرف زدن رسید، شیرین زبانی که می کرد ... من درس میخواندم و با نمرات بالا ، واحدهای درسی را پاس می کردم. مادرم داشت موهای دخترم را می بافت که مدرکم را گرفتم.

چروک های دستهای مادرم و پیچ گیسوی دخترم را دیدم و همانوقت داشتم به آزمون ارشد فکر می کردم.تمام این روزها؛صبح زود مادرم آمده بود خانه مان . آیفون را برایش میزدم و میرفتم توی اتاقم در را می بستم بدون آنکه یک آن صورتش را ببینم. بوی غذا که می آمد بودنش را حس می کردم . روی گوشم نویزگیر گذاشته بودم صدای خنده های دخترم را نشنوممادرم غذای بچه را میداد. او را می خواباند و می رفت.

حالا دکترا دارم با دوره های عالی تخصص ؛ با لوح های تقدیر و افتخار.چشمان مادرم در قابی کوچک ، نگاهم میکند و دخترم آنسوی آبهای دور ، خوشبخت است. برای لحظه های ندیدن و نشنیدن و عاشقی نکردن هایم ، به خودم سخت بدهکارم. بدهکار.

محبوبه احمدی