ما چشم در راهِ بهار دیگری بودیم

ما چشم در راهِ بهار دیگری بودیم جویای روز و روزگا
ما چشم در راهِ بهار دیگری بودیم
جویای روز و روزگار دیگری بودیم
.
آن خواجهٔ خضری که آمد خشکسال آورد
ما تشنه و چشم‌انتظار دیگری بودیم
.
بُن‌بستی از این‌سان نبود آن کوچه‌سارِ شوق
ما رهسپار رهگذار دیگری بودیم
.
همچون پیازی پوست‌ها بر پوست‌ها، افسوس!
بعد از رهایی در حصارِ دیگری بودیم
.
گُلخانهٔ تنگ و چراغ نفتی و گرماش
وقفِ تو! ما محوِ بهار دیگری بودیم
.
شد آسمان بی‌آسمان و صبح شد بی‌صبح
چون دید ما را در گذارِ دیگری بودیم
.
نخ را بکش تا این عروسک، راهِ خود گیرد
ما بیقرارانِ مدارِ دیگری بودیم.
.
محمدرضا شفیعی کدکنی
مجموعهٔ شعر «طفلی به نام شادی»

#شفیعی_کدکنی