انواع هوش هیجانی

انواع هوش هیجانی شاید هوش هیجانی یا هوش عاطفی یا EQ مفهوم جدیدی به نظر بیاید، اما واقعیت این است که همین مفهوم، با نام‌های متفاوت، بیش از یک قرن دغدغه‌ی روانشناسان بوده است. حتماً شما هم به عنوان یک کارفرما، این جمله را که “در دنیای امروز EQ به IQ ارجحیت دارد”، زیاد شنیده‌اید. در حقیقت مدیران خوب کسانی هستند که هوش هیجانی بالایی دارند. یافته‌های جدید نشان می‌دهد کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساس وظیفه شناسی بالایی هستند، اما فاقد هوش هیجانی و اجتماعی هستند، در مقایسه با کارکانی که از هوش هیجانی بالا برخوردار بودند ضعیف‌تر عمل می‌کنند. پس برای آشنایی با هوش هیجانی و راهکارهای تقویت آن با گام برتر همراه باشید. در حقییت در این مقاله می‌خوانیم: همانطور که در مقاله انواع هوش گفتیم، هوش هیجانی هم مثل همه هوش‌ها قابلیت تقویت و رشد دارد، پس اگر فکر می‌کنید از هوش هیجانی پایینی برخوردار هستید این مقاله را بخوانید، چرا که قرار است با تکنیک‌هایی آشنا شوید که این هوش را به طرز شگفت انیگزی تقویت می‌کند. هوش هیجانی یا هوش عاطفی یا EQ  که یکی از مهم ترین انواع هوش است و از چندیدن قرن پیش یکی از مهم‌ترین سؤال‌های روانشناسان بوده است. بعنوان مثال، تراویس برادبری (Travis Bradberry) و جین گریوز (Jean Greeves) نویسندگان کتاب سرشناس هوش هیجانی (The Emotional Intelligence Quick Book)، کتابشان را به تورندایک تقدیم کرده‌اند که «یک قرن پیش این بینش را داشت که به جهان بگوید هوش هیجانی (EQ) مهم‌تر از ضریب هوشی (IQ) است.» اگر بخواهیم هوش هیجانی را به زبان ساده تعریف کنیم، می‌توانیم چنین بگوییم: هوش هیجانی، یعنی شناختنِ احساسات و هیجاناتِ خود و دیگران و استفاده‌ی سازنده از این شناخت. خیلی طبیعی است که همه ما بارها و بارها در مورد ضریب هوشی یا  (IQ) شنیده ایم، اما زیاد به هوش هیجانی یا (EQ) اهمیت نداده‌ایم. در صورتی که طبق گفته بالا هوش هیجانی مهم تر از ضریب هوشی است و می‌تواند موفقیت ما را تضمین کند. سالووی و مایر هر دو از روانشناسان برجسته تاریخ هستند که در این زمینه فعالیت‌های بزرگی را انجام داده‌اند. این دو روانشناس بر این باورند که هوش هیجانی، توانایی نظارت بر روی احساسات و هیجانات خود و دیگران، تفکیک و تشخیص آن‌ها، و استفاده از این اطلاعات به عنوان راهنمای تفکر و رفتار است. از دیدگاه این دو روانشناس، کسانی هوش هیجانی بالایی دارند که کنترل و اشراف کامل بر روی احساسات خودشان داشته باشند، فرد بداند چه احساسی دارد و بتواند آن احساس خودش را کنترل کند. در کنار این موضوع، بتواند احساسات  دیگران را تشخیص بدهد و دنیا را از دیدگاه آن‌ها ببیند تا بتواند به آن‌ها کمک کند. خب، این تعریف مایر و همکارانش یک مقدار سخت بود و کسانی می‌توانستند آن را متوجه بشوند که تحصیل کرده این رشته بودند. پس برای همین روانشناسی به نام دانیل گلن روی این موضوع کار کرد و از میان تمام تحقیقات انجام شده بر روی این هوش، تعریفی را بیرون کشید که هر کسی می‌توانست ان را متوجه بشود. می‌توان گفت اولین کسی که تعریفی کاربردی از مفهوم هوش هیجانی (EQ) ارائه داد دکتر دانیل گلمن بود. در واقع تعریف دکتر گلمن از هوش هیجانی همان چیزی بود که باعث آشنایی عموم مردم با این واژه شد و باعث شد که این کلمه وارد گفت و گو‌های روزمره ما بشود. دانیل گلمن در نخستین تعریفش از هوش هیجانی تقریباً هر چیز خوبی را که می شناخت به هوش هیجانی نسبت داد: هوش هیجانی شامل توانایی‌هایی مثل انگیزه دادن به خود، پشتکار در شرایط دشواری و سرخوردگی، کنترل رفتارهای تکانشی، به تأخیر انداختن خواسته‌ها، تنظیم هیجانات، جلوگیری از غلبه‌ی استرس بر قدرت فکر کردن، همدلی با دیگران و امیدواری است. البته این تعریف یک مقدار خام بود و دانیل گلمن به تدریج تعریف خود را کمی شفاف‌ تر و مختصرتر کرد: هوش هیجانی مجموعه توانایی‌هایی است که به ما کمک می‌کنند هیجانات را در خود و دیگران، تشخیص داده و تنظیم کنیم. با توجه به تعریفی که دکتر گلمن از هوش هیجاین انجام داد، مشخص شد افرادی که از هوش هیجاین بالا برخوردار هستند دارای یکسری ویژگی‌هایی هستند که آن‌ها را با دیگران متفاوت کرده است. معمولاً افراد مختلف این 5 ویژگی را به مرور زمان یاد گرفته‌اند و آن‌ها را در خودشان تقویت کرده‌اند، به نوعی می‌گفت که اولین قدم برای هوش هیجانی بالا تمرین کردن بر روی همین ویژگی‌ها است. پس این ویژگی‌ را بخوانید و سعی کنید آن‌ها را درون خود تقویت کنید. همانطور که از کلمه پیدا است، خودشناسی یعنی شناختن خود، یعنی نقاط قوت و ضعف خودمان را بشناسیم، از ارزش‌های خودمان خبر داشتیم باشیم. بدانیم که ارزش‌هایمان چیست و از تأثیری که روی دیگران و خودمان می‌گذاریم خبر داشته باشیم. آگاهی داشتن از این ویژگی‌ها خیلی به شما کمک می‌کند و می‌تواند تغییراتی بزرگی را در زندگی شما به وجود بیاورد. دقت کرده‌اید وقتی فیلمی را می‌بینید چقدر علاقمند می‌شوید که نقش شخصیت اول فیلم را در زندگی واقعی بازی کنید، اما یک ساعت بعد از دیدن آن، وقتی که تأثیر فیلم کمتر می‌شود شور و شوق شما برای تبدیل شدن به آن فرد رویایی هم کمتر می‌شود! خب، در حقیقت این مسئله به دلیل عدم کنترل بر روی انگیزه‌های ناگهانی رخ می‌دهد. حسی که به عنوان تکانش از آن یاد می‌شود. به طور کلی، افراد با هوش هیجانی بالا کسانی هستند که بر روی این محرک کنترل کامل دارند و تحت تأثیر جو‌های کوتاه مدت قرار نمی‌گیرند. به نظر شما، شکست چیست؟ واژه‌ای بر خلاف موفقیت که مانع رسیدن ما به آروزهایمان است. خب، این کلمه برای افراد موفق این طور تعریف نمی‌شود. در اصل شکست را به عنوان یک راهنمایی برای رسیدن به موفقیت می‌شناسند. مسیر موفقیت مملوء از تله‌هایی است که ممکن است ما آن‌ها را نبینیم و گرفتار آن‌ها بشویم، اما جالب است بدانید که گرفتار شدن در این تله‌ها به ما کمک می‌کند حواسمان نسبت به کاری که انجام می‌دهیم، بیشتر جمع باشد. ولی بدون داشتن انگیزه، درس گرفتن از این شکست‌ها و ادامه دادن مسیر غیر ممکن می‌شود. انگیزه همان چیزی است که شور و شوق ادامه دادن مسیر را درون ما زنده می‌کند و انرژی ما برای رسیدن به هدفی که داریم را چند برابر می‌کند. البته، انگیزش و خود انگیزشی دو مسئله کاملاً متفاوت نسبت به یک دیگر است و معمولاً با یکدیگر اشتباه گرفته می‌شوند،  از آنجایی که در این مقاله نمی‌توان تفاوت این دو را به طور کامل توضیح داد، توصیه می‌کنم مقاله تفاوت بین انگیزه و انگیزش را بخوانید تا بهتر تفاوت بین این دو مسئله را متوجه بشوید. این دسته از افراد انعطاف پذیر هستند با شرایط جدید سریع خودشان را وقف می‌دهند. مثلاً مدیرانی که (EQ) بالایی دارند با قرار دادن خودشان جای یک کارمند، سعی می‌کنند دنیا را از نگاه او ببیندد تا از خواسته‌ها و نیازهای او با خبر بشوند تا محیطی بختر برای کار ایجاد کنند و بتوانند بهره کاری را بالا بیاورند. هوش هیجانی بالا به شما کمک می‌کند روابط صمیمانه‌ای با دیگران برقرار کنید، همانطور که گفتیم، هوش هیجانی انعطاف پذیری را همراه خود دارد و افراد همیشه دنبال کسی هستند که هم تیپ و سلیقه خودشان باشد، برای همین به سرعت می‌توانید به رابطه دوستانه خود صمیمیت ببخشید و کاری کنید که دیگران از کنار شما بودن لذت ببرند. در حقیقت این صمیمت به شما کمک می‌کند که دوستتان را کنترل کنید و به هر سمت سویی که می‌خواهید ببرید. در قسمت بالا، درباره 5 ویژگی مهم تعریف گلمن از هوش هیجانی کردیم و با هم گفتیم که منظور گلمن از آن‌ها چه بوده است، اما در این بخش از مقاله، قرار است ببینیم که ایجاد کردن این ویژگی‌ها در خود چطور می‌تواند اتفاقت بزرگی را برای ما رقم بزند. خودآگاهی مدیری که می‌داند فشرده کردن کارها و موکول کردن آن‌ها به لحظه آخر باعث استرس او می‌شودو او را دست‌پاچه می‌کند، سعی می‌کند کارها را طوری تنظیم کند که بتواند از زودتر از موعد انجام بدهد و دقیقه نودی کار را تمام نکند. یا مثلاً دانش آموزی که می‌داند شب امتحان تمرکز درس خواندن ندارد طوری برنامه درسی خودش را تنظیم می‌کند که شب امتحان یک جمع بندی کلی بکند و با خیال راخت بخوابد. همانطور که در دو مثال بالا دیدید، خودآگاهی کمک می‌کند که احساسات منفی را از خودتان دور کنید و بتوانید تمرکز لازم بر روی کاری که می‌خواهید را داشته باشید.   مثال فیلم را که فراموش نکرده‌اید؟ به علاوه آن مثال، به مثال زیر هم توجه کنید: تیم اجرایی را تصور کنید که ارائه موفقی را نداشته‌اند. مدیر این تیم به جای این تقصیر ار گردن بقیه اعضای گروه بیندازد، به دنبال دلیل کست پروژه می‌گردد و سعی می‌کند آن را به بقیه بگوید تا در سری بعدی کار خودشان را درست بدهند و کاری می‌کنند که نتیجه بد خودشان را پوشش بدهند و با یک کار خوب آن را جبران کنند. در حقیقت مسئول تیم به جای این که تحت تأثیر موقعیت قرار بگیرد، خودش یک موقعیت می‌سازد که دیگران تحت تأثیر ان قرار بگیرند و به سمت هدفی که برایش تلاش کرده‌اند هدایت شوند. همانطور که در قسمت بالا گفتیم، انگیزه شور شوق حرکت کردن سفر موفقیت را به ما می‌دهد و سرعت ما را برای رسیدن به آن چند برابر می‌کند، برای این که حق مطلب ادا شود، به مثال زیر توجه کنید: مدیر یک شرکت سرمایه گذاری، سبد خریدش برای چندین فصل متوالی ضرر داده است و نزدیک به ورشکستی است. در این شرایط، این مدیر به ای این که تقصیر را گردن دیگران بیندازد و در شرکتش را تخته کند، به دنبال اشتباهی که کرده است می‌رود و از آن درس می‌گیرد تا در سرمایه گذاری بعدی دوباره آن را تکرار نکند. یک مدیر برای این که بتواند بهترین بازدهی کارمندان را بگیرد، باید دنیا را از دیدگاه کارمندش ببیند و او را به طور کامل درک کند تا از نیازهای او با خبر شود. نیازهای روحی و جسمی که اگر بتواند آن‌ها را برطرف کند می‌تواند بالاترین سطح بهره وری کارمندش را داشته باشد. برای چند دقیقه تصور کنید که شما هم می‌توانستید در محیطی کار کنید که نظرات شما مورد اهمیت شمرده می‌شود و شما مهم هستید، چطور کار می‌کردید؟ حتماً بهترین نمونه خودتان را ارائه می‌دهید و تلاش می‌کنید هر روز بهتر از دیروز خودتان باشید. پس اگر دوست دارید مرکز توجهات باشید و همه شما را دوست داشته باشند، سعی کنید با آ‌ها همدلی کنید. کارمندی را فرض کنید که می‌خواهد کاری انقلابی مثل سیستمی کردن دستگاه‌های سازمانش بکند، اما می‌دانند که مدیر مجموعه هیچ اطلاعی از مزایای سیستمی کردن کارها ندارد و مطمئن هست که اگر آن را همینطور ارائه کنید، حتماً ایده‌اش رد می‌شود. برای همین طرح رفاقت با مدیر را می‌ریزد و سعی می‌کند با گفت و گوهایشان از مزایای سیستمی کردن کارهای بگوید، حالا که مدیر آماده شده، فقط کافی است که یک ارائه درست حسابی داتشته باشد و طرحش را به مرحله اجرا برساند. فیلم زیر سخنرانی دانیل گلمن در Ted درباره‌ی هوش هیجانی است. در اینجا بیشتر به بیان اهمیت آن می‌پردازد: می‌توان گفت که این کتاب قطور مرجع اصلی هوش هیجانی است. البته این مسئله کاملاً طبیعی است، چرا که پدر هوش هیجانی یعنی دانیل گلمن آن را نوشته و نگاه کامل و جامعی به این موضوع انداخته است. دانیل گلمن در کتاب هوش هیجانی خود تأکید می‌کند که هوش هیجانی (که می‌توانیم آن را هوش عاطفی هم بنامیم) در مقایسه با IQ یا بهره هوشی، شاخص پیش‌بینی‌کننده‌ی بهتری برای موفقیت باشد. علاوه بر این، کتاب هوش هیجانی دانیل گلمن بسیرار ساده نوشته شده است و هر کسی با خواندن آن می‌تواند شناخت مناسبی را اتز این هوش پیدا کند.  گلمن بحث خود را با یک خاطره شروع می‌کند. خاطره‌ی راننده‌ی اتوبوسی که گلمن در عصر یک روز خسته‌کننده، سوار اتوبوسش می‌شود. او با صدای بلند و لحن خوب، با گلمن و همه‌‌ی مسافرهای دیگری که سوار می‌شوند احوال‌پرسی می‌کند. این رفتار آن‌قدر غیرمنتظره است که بسیاری از مسافران، حتی آمادگی کافی برای جواب دادن به احوال‌پرسی او را ندارند و… گلمن در ادامه توضیح می‌دهد که حال و هوای مسافران هنگام پیاده شدن،‌ شباهت چندانی به زمان سوار شدن ندارد و آن‌ها با راننده به گرمی خداحافظی می‌کنند. همین مثال ساده به ما این پیام را می‌دهد که هدف کتاب هوش هیجانی، حرف‌های خشک و جدی تئوریک نیست. بلکه قرار است با خواندن این کتاب، تغییری در نگاه ما به دنیای اطراف و نیز عادت‌های رفتاری ما ایجاد شود کتاب هوش هیجانی دانیل گلمن یکی از بهترین کتاب های موفقیت در زمینه افزایش هوش هیجانی است. تا به ایجای مقاله هوش هیجانی توضیح دادیم که این هوش چه تغییراتی می‌تواند در زندگی ما ایجاد کند و فاکتورهای مهم در آن را توضیح دادیم و درباره ویژگی‌ها افراد با هوش هیجانی بالا بحث کردیم؛ اما حال وقت آن رسیده که به یک فرد با (EQ) با تبدیل بشویم. شاید فکر کنید که این کار ممکن نباشد، اما اگر به یاد داشته باشید، در اول این مقاله توضیح دادیم که این کار شدنی است، پس بهتر است که هر چه زودتر این تکنیک‌ها را بخوانید آن‌ها را تمرین کنید. اولین قدم برای داشتن هوش هیجانی بالا، تبدیل شدن به یک فرد انعطاف پذیر است. افراد انعطاف پذیر کسانی هستند که سعی می‌کنند در سخت‌ترین شرایط هم نسبت به زندگی امیدوار باشند و برای دوباره درست کردن اوضاع زندگی، حاضر هستند هر کاری را انجام بدهند و از آنجایی که افراد با (EQ) لازم است بتوانند راه فرار از عوامل حواس پرتی را پیدا کنند، باید دارای ویژگی انعطاف پذیری باشند. به علاوه این دسته افراد برای این که بتوانند دیگران را بهتر درک کنند به این مهارت نیاز دارند. خب، برای این که بتوانیم فرد باهوشی باشیم، باید جرأت خطر کردن را داشته باشیم، گاهی اوقات باید از منطقه امن ذهنی خودمان فراتر برویم و محدودیت‌های خودمان را بشکانیم. قدرت تصوریسازی خودمان را بالا ببریم و بیشتر مطالعه کنیم تا با فرهنگ‌ها و ویژگی‌های رفتاری بیشتری آشنا شویم. همانطور که در این مقاله توضیح دادیم، افراد انعطاف پذیر توامایی دیدن دنیا از نگاه دیگران را دارند، برای همین مسئله تصویر سازی و مطالعه را خیلی جدی بگیرید، اما شاید از خودتان بپرسید چطور؟ کار سختی نیست، برای بالا رفتن قدرت تجسمتان کافی است مقاله هوش فضایی را بخوانید و از راهکاری‌های ارائه شده درون او استفاده کنید، اما درباره مطالعه، بهتر است با کتاب‌هایی مثل آیین دوستیابی شروع کنید و آن‌ها را وارد زندگیتان کنید، بعد از مدتی تأثیر این اتفاقات بر روی زندگیتان را خواهید دید. تقویت هوش هیجانی فرآیندی است که درون شما اتفاق می‌افتد و با آگاهی که نسبت به خودتان کسب می‌کنید آغاز می‌شود. شما پیش از آنکه بتوانید ارتباط موثر، پربار و قدرتمندی با سایرین برقرار کنید باید قادر باشید خودتان را درک کنید. پرورش خودآگاهی را با کار کردن روی درک احساسات خود آغاز کنید. نقاط ضعف خودتان را پیدا کنید. آیا می‌توانید نقص‌ها‌ی خود را بپذیرید و در همان حال روی تقویت آنها کار کنید؟ اگر قدرت این را داشته باشید که صادقانه به خودتان بنگرید، می‌توانید زندگی‌تان را دگرگون کنید. روند خودآگاهی به خصوص در مراحل اولیه می‌تواند دشوار و پراسترس باشد، اما به شما قدرت می‌دهد در موقعیت‌ها‌ی دشوار کسب‌و‌کار یا خارج از آن آرام بمانید و بتوانید اوضاع را مدیریت کنید. یکی از مؤلفه‌ها‌ی رشد هوش هیجانی این است که یاد بگیریم به جای عجله کردن، یا تصمیمی غیرقابل تغییر گرفتن، به پیام‌ها‌ی کلامی ‌و غیرکلامی توجه کنیم. باید بیاموزیم که به پیام‌ها‌ی حرکات بدن چه مفهومی را همراه خودشان دارند، آیا فلان رفتار نشانه خوشحالی است؟ این یکی چطور؟ خب، اگر در این زمینه ضعیف هستید و نمی‌توانید زبان بدن دیگران را به خوبی بخوایند، توصیه می‌کنم حتماً نگاهی به مقاله راه های شناخت زبان بدن داشت باشید، چرا که می‌توانید اتفاقات خوبی را برای خودتان به ارمغان بیاورید. در کنار تسلط بر روی زبان بدن، لازم است که به حرف‌های دیگران گوش دهید. در حقیقت گوش دادن به دیگران باعث می‌شود که طرف مقابل شما احساس کند که حرف‌های وا  برای شما ارشمند است و به او احترام می‌گذارید و این همان چیزی است که یک فرد با هوش هیجانی بالا لازم دارد. راستی، از تکنیک‌های چطور خوب گوش دادن خبر دارید؟ اگر ندارید خیلی زود مقاله هنر خوب گوش دادن را بخوانید، چرا که همین تکنیک ساده می‌تواند زندگی شما را از این رو به آن رو کند. این مقاله از آن دسته مقالاتی که اگر آن را نخوانید واقعاً فرصت خوبی را از دست داده‌اید.  آیا پیش از در دست داشتن تمام حقایق لازم، بدون معطلی قضاوت می‌کنید و برچسب می‌زنید؟ یا پیش از انجام واکنشی خاص زمان کافی مکث کرده و مراحل لازم را سپری می‌کنید؟ آیا خود را جای آنها می‌گذارید و نسبت به دیدگاه و نیازهای آنها پذیرا و بدون گارد هستید؟ اگر وقت کافی صرف کنید و به دقت همه‌ی جوانب را در نظر بگیرید، می‌توانید زاویه‌ی دید و مراعاتی تازه نسبت به خودتان و دیگران به دست بیاورید. وقتی بتوانید رفتار دیگران را مورد مشاهده قرار بگیرید، راحت متوجه می‌شوید که چطور با دیگران رفتار کنید. به زبان ساده‌تر، شما با زیر نظر گرفتن رفتارهای افراد، متوجه مدل رفتاری آن‌ها می‌شوید و در صحبت کردن و نحوه برخورد با او می‌توانید تغییرات بزرگی را به وجود بیاورید. شما چه زمانی متوجه ناراحتی‌تان خواهید شد؟ همان لحظه؟ چند ساعت بعد از اینکه از زمان ناراحتی‌تان گذشت؟ یا اینکه معمولاً چند روز یا چند هفته طول می‌کشد که متوجه شوید چیزی شما را اذیت کرده است؟ تنها چیز که برای جواب به این سؤالات نیاز دارید توجه کردن به خودتات است. توجه کردن توانایی است که شما می‌توانید آن را به مرور زمان گسترش دهید. افرادی که EQ بالایی دارند در همان لحظه متوجه احساساتشان می‌شوند. افراد باهوش دقیقاً می‌دانند که احساساتشان در چه مرحله‌ای قرار دارند و اینکه با کدام عضو بدن آن را احساس می‌کنند و در حال حاضر این احساسات را با چه شخصی در میان می‌گذارند. احتمالاً می‌توانید تصور کنید که آگاهی داشتن از این مسائل تا چه اندازه می‌تواند روی واکنش‌های شما منعکس شود و عواقب آن را تحت تأثیر قرار دهد. احساس کردن یک توانایی است که به مرور زمان می‌توانید آن را تقویت کنید. افرادی که دارای EQ بالا هستند قادرند احساسات خود را برنامه‌ریزی کنند. آن‌ها زمان‌های مشخصی از روز یا هفته را به احساساتشان اختصاص می‌دهند و سعی می‌کنند در ساعات دیگر آن احساسات را از ذهن خودشان بیرون کنند. بعضی از مردم برنامه‌ریزی احساسات را زجرکشی برنامه‌ریزی شده می‌نامند و برخی دیگر هم به آن بهداشت عاطفی می‌گویند. واقعیت این است که بدن شما احساسات را برای جلب توجه شما تولید می‌کند و اگر به آن‌ها توجه نکنید به مرور زمان بزرگ و بزرگ‌تر شده تا زمانی که مجبور می‌شوید توجه خودتان را به آن‌ها معطوف کنید. اگر قصد دارید آگاهی احساسی خود را بالا ببرید بهترین راه این است با شخصی که EQ بالایی دارد دائما در ارتباط باشید. بودن در کنار چنین افراد باهوشی به شما کمک می‌کند که بدن و مغز خود را در مسیر درست قرار دهید. برای تقویت کردن قشر جلویی مغز یا ACC، باید تمرینات لازم را آغاز کنید. دفعه‌ بعدی که متوجه شدید ناراحت هستید چند دقیقه از زمان خود را به توجه کردن به بدنتان اختصاص دهید. آیا احساس می‌کنید که گرمتان شده و عرق کرده‌اید؟ ببینید کدام عضو بدنتان عرق کرده و آیا در سر یا قفسه‌ی سینه‌تان احساس درد می‌کنید؟ توجه کردن به احساسات بدن یک راه عالی برای تقویت ACC است. تنها کافی است که به بدن خود توجه کنید. هرچقدر بیشتر این کار را انجام دهید خودتان متوجه می‌شوید که قشر جلویی مغزتان قوی‌تر شده است. در نتیجه احساسات خود را زودتر تشخیص خواهید داد و مقدار هوش هیجانی‌تان نیز بالاتر خواهد رفت. دکتر مایر معتقد است احساس نیاز به تقویت هوش هیجانی بستگی به فرد دارد. او می‌گوید: «اگر فرد احساس می‌کند که در رابطه با دیگران مشکل دارد، اگر همیشه عصبانی است و یا برعکس نمی‌داند باید در برابر چه موقعیتی، چه احساسی داشته باشد، بهتر است درباره هوش هیجانی بخواند و تلاش کند تا آن را در خود تقویت کند.» بنابراین نتیجه می‌گیریم که هدف از تقویت هوش هیجانی (عاطفی)، آگاهی از احساسات و تربیت آن ها برای غلبه بر موانع زندگی است. درست است که در این مقاله تکنیک‌های متفاوتی درباره هوش هیجانی گفته شد، اما اولین قدم برای افزایش هوش هیجانی (عاطفی)، خودآگاهی است. خودآگاهی یعنی شما چه احساسی دارید و چرا دچار آن احساس شده‌اید. اگرچه ممکن است این کار برای بعضی از افراد مشکل باشد، اما زمانی که فرد شروع به درک خود می کند، می‌تواند دیگر مهارت‌های احساسیش را نیز توسعه دهد و در نهایت به هوش عاطفی بالایی دست یابد. 0 سوال از 14 سوال تکمیل شد. سؤالات: با انجام این آزمون میزان هوش هیجانی خود را خواهید دانست. نکته مهم 1: در طی پاسخ به سوالات آن چیزی که واقعاً هستید را انتخاب کنید نه آنچه دوست دارید باشید. نکته مهم 2: با نگاه و تفکر دقیق به سوالات پاسخ بدهید. آماده اید آزمون رو شروع کنیم؟ شما قبلا این آزمون را به پایان رسانده اید و نمی توانید مجددا درون آن شرکت کنید. آزمون در حال بارگذاری است برای شروع آزمون لازم است که ثبت نام کرده و به حساب کاربری خود وارد شوید. برای شروع آزمون، لازم است آزمون زیر را به اتمام برسانید. به 0 سوال از 14 سوال به درستی پاسخ داده اید. زمان سپری شده است تست شما به پایان رسید و باید برای نتیجه نهایی آن، به نکات زیر توجه کنید: اگر نمره نهایی تست بین 70 تا 100 شد، به شما تبریک می گوییم؛ چرا که هوش هیجانی تان بالاست و می توانید در همه جا بدرخشید. اگر نمره تان بین 40 تا 70 است، یعنی هوش هیجانی معمولی دارید اما باید آن را تقویت کنید تا بتوانید به اهداف خود برسید و در مقابل دیگران به راحتی حاضر شوید. اگر هم نمره ای کمتر از 40 گرفتید، شما هوش هیجانی ندارید اما به هیچ وجه نا امید نشوید؛ چرا که حتماً راه های زیادی برای تقویت آن وجود دارد و دنیا به آخر نرسیده است! در واقع هوش هیجانی هم ذاتی و هم اکتسابی است و می توان آن را کسب کرد. پس به خودتان امیدوار باشید… به توانایی‌های خودم اعتماد دارم. تأثیر رفتارم بر روی دیگران را متوجه می‌شوم. در شرایط سخت می‌توانم مشکلاتم را حل کنم. می‌توانم با هر شخصی کنار بیایم. در شرایط سخت دچار استرس زیاد می‌شوم. متوجه احساس یا منظور دیگران می‌شوم. احساسات خودم را می‌شناسم. بعد از هر شکستی ناامید می‌شوم و دیگر ادامه نمی‌دهم. فرد انتقاد پذیری نیستم. می‌دانم چطور با دیگران ارتباط برقرار کنم. می‌توانم مسائل را از دیدگاه دیگران ببینم. مسئولیت کارهایم را می‌پذیرم. قبل از اینکه تصمیم بگیریم، به دنبال راه حل‌های متفاوت می‌گردم. به طور مؤثر مشکلاتم را حل می‌کنم. اهمیت هوش هیجانی دسته کمی از اهمیت استعداد ندارد، اگر سنین کودکی به دنبال آن بریم و آن را بشناسیم، حتماً آینده روشنتری را خواهیم داشت و می‌توانیم اتفاقات بسیار خوبی را برای خودمان رقم بزنیم؛ فراموش نکنید که برای انجام هر کاری، از کارمندی گرفته تا مدیریت هوش هیجانی لازم است. بنابراین، این خرج کردن روی این موضوع ارزشمند است. برای این که بتوانید این ویژگی‌ها را در کودکان تقویت کنید باید کلی هزینه کنید، یک چیزی دور و بر 3 یا 4 میلیون؛ اما مجموعه گام برتر یک پیشنهاد ویژه برایتان دارد. از آنجایی که رسالت مجموعه گام برتر در پک استثنائی راه‌های استعدادیابی و تقویت هوش فرزندان را توضیح داده است. راستی، این محصول اۀان به حراج گذاشته شده است، پس فرصت را از دست ندهید و آن را با قیمت استثنائی دریافت کنید. برای این که این محصول را خریداری کنید کافی است بر روی پک افزایش هوش کودکان کلیک کنید. امیدوارم که تین مقاله برای شما مفید واقع شده باشد. راستی، اگر ویژگی‌های دیگری درباره افرد با هوش هیجانی بالا و تکنیک‌های دیگری در این زمنیه می‌دانید، حتماً با ما در قسمت نظرات درمیان گذارید. امیدوار دیدار شما در قله‌های موفقیت هستم.  what is emotional intelligence مطالبی که مناسب شماست: تیم گام برتر #خودسازی #موفقیت