غلامرضا سلامی کارشناس ارشد بازار مالی و سرمایه نوشت

غلامرضا سلامی کارشناس ارشد بازار مالی و سرمایه نوشت واقعیت تلخ بورس افسارگسیخته درقالب یک داستان ساعت 24 - در روزگاری نزدیک چند نفردارای مجوز سرخود، معدن طلایی را کشف کردند و آن را  به نام خودشان ثبت کردند.. پس از آن  یک شرکت سهامی عام با سرمایه ۵ میلیارد پشیز ثبت کرده و ۲۰ درصدآن را  به اتکای ارزش همان معدن طلا به عده ای سرمایه گذار وارد به مبلغ ۱۰۰ میلیارد پشیز فروخته ازمحل همین منبع مالی  سهام سرمایه شرکت را به ۵۰۰ میلیارد پشیزرساندند. برآورد می شد در  این معدن حدود ۵۰۰ کیلو طلای خالص وجود داشته باشد.  بنابراینسهامداران اولیه  اشخاص با ثبت همان  معدن و شرکت صاحب ۴۰۰ میلیارد شده بودند ولی تازه این اول کار بود.آنها  شرکت رتومی برند دربورس  و شروع میکنند درباره  معدن به طورغیر  مستقیم واز مسیرهایی   که خبرگان بازار سرمایه واردند به دادن اطلاعات غیرواقعی و در حقیقت شایعه سازی می کنند.  مثلا در میان عوام شایعه می کنند  که ذخیره این معدن حداقل ۵ تن طلای خالص است  وبعد شروع می کنند به صورت قطره چکانی به عرضه سهام از طریق همان گروه۲۰ دارای درصد سهم  و خیلی زود برایش صف خرید درست می کنند و   بعدهم شروع می کننن به خرید همان سهام با قیمت بالاتر وسود خوبی رانصیب خریدارن می کنند. به این ترتیب روز به روز بر شمار  متقاضیان سهام این شرکت اضافه و صف خرید فشرده تر می شد.خوب دراین کشورک داستان  این معدن در آن رخ داده است ابداعهای زیادیدر  بازار سرمایه اش  اتفاق می افتد. ازجمله اینکه مقررات اجازه نمی دهد  قیمت هرسهمی  در یک روز از چند درصد بالاتر یا پائین تر بیاید .به همین دلیل اشتیاق خریداران برای  خرید سهام شرکت بیشتر و بیشتر می شود و خود سهامداران شرکت نیز مستقیم وغیر مستقیم این صف رو طویل تر می شود. .در این میان بازار شایعه و وسوسه در مورد این شرکت همچنان داغ است.  . مثلا می د تا دوسال دیگر که بهره برداری از این معدن شروع شود ، قیمت جهانی طلا حداقل دوبرابر می شود و باتوجه با روند صعودی کاهش ارزش پشیز دلار حاصل از فروش هر کیلو طلا هم ۴ برابر می شود  و بنابراین با یک محاسبه سر انگشتی ارزش شرکت را به چند ده برابر ارزش اسمی می‌رساندند.در این میان دولتشاون هم با تایید ضمنی و گاهی صریح  ولی غیر رسمی این شایعات و اعطای انواع و اقسام معافیتهای مالیاتی و تسهیلات  مالی و بانکی وغیره خریداران  بیشتری را  روانه صف سهام این شرکت می کنند. دوسال بعد دوسال از شروع بهکار این شرکت گذشته بود که سهامدراان اولیه تقریبا تمام سهام خودشاون را به تعداد زیادی خرده پا و آماتور  فروخته بودند و از یکه مشت شایعه و وعده های دروغ  ،هزاران پشیز  به جیب زده بودند که البته در این میان بند هخداه اییهم  سود خوبی نصیبشان شده بود  و فقط این خریداران  دیررسیده بودند  که تمام   و نیست  خود  را فروخته بودند تا این سهام طلایی رو د و با کلی امید و آرزو و احساس ثروتمند شدن منتظر سودهای کلان بهره برداری از این معدن بودند. اما هرچه به زمان بهره برداری نزدیک میشد عکس شایعات اولیه قوت می گرفت و تقریبا مشخص می شد که ذخیره  طلای این معدن حداکثر همون ۵۰۰ کیلویی اولیه هست و حتی با افزایش قیمت جهانی طلا و کاهش ارزش  پشیز ( هرچند خیلی کمتر از آن  پیش بینی ها) بازهم p/eنسبت قیمت به سود  شرکت برای سالهای تولید بالاتر از صد می شد. به همین دلیل  رفته رفته ترس بر دارندگان این سهام چیره شد و صف های فروش آنچنانی ایجاد شد. بازهم همان مقررات اختراعی مانع ازآن  م یشد که سهامداران به این زودی از شر سهامشان آزاد شوند  و  به ناچار هرروزه شاهد کاهش ۵ درصد از قیمت سهامشان بودند بدون اینکه قادر باشند سهامشان را بفروشند. سرانجام تلخ در این دوسال چند تا کارشناس کنجکاو  مدام‌می گفتند  مردم سهام این شرکت این قدر ارزش ندارد  و باحباب و باد کردن به این قیمت رسیده است.  درمقابل این کنجکاوان و راستگویان  برای مردم اما ذینفعان  و حتی برخی  اقتصاد خوانده های محترم با تمسخر منتقدان می گفتند در اقتصاد چیزی به نام حباب وجود ندارده و در تحلیل تکنیکال حرف از نسبت ها  بی معنی است   ومنتقدان را بی سوادی و غرض ورزی و حتی همسویی با دشمنان کشور که چشم دیدن‌موفقیت بورس کشورشان را ندارند ، متهم‌میکردند.دولت هم این وسط یکی به نعل می زد یکی به میخ ولی به هرحال طوری نشان می داد که شما آسوده بخوابید که ما بیداریم. و اما مال باختگان بیچاره که تمام دارایی خود راازدست رفته میدیدند  روز به روز بر شدت عصبانیتشان افزوده می شد و کم کم کار باه  گرد هم آیی  اعتراض و تظاهرات و حتی خشونت کشید.آنها  انگشت اتهام خودشان را به سمت دولت نشانه می رفتن  و از دولت ‌میخواستند ضررشان را روجبران‌کند ولی دولتبه این  راحتی زیر بار نمی رفت ومی گفت اصلا ما که آن ‌موقع دولت نبودیم که حالا باید پاسخ بدهیم. اما معترضان که اکثرا زندگی شان  را باخته بودند دست برنمی داشتند  و روز به روز برفشارشان می افزودند.  دولت آن  کشور که سابقه جبران ضرر و زیان مال باختگان زیادی از جمله سپرده گذاران موسسات اعتباری غیر مجازرا داشت ،بالاخره تسلیم شد و از منابع خودش ( مثلا چاپ پول که ربطی به کسی نداره و جزو امور حاکمیتی تمام دولتهاست)  این ضرر راجبران‌کرد که البته جای دوری نرفت و دوستان سهامدار اولیه  از این خوان ‌گسترده  به شایستگی بهره بردند. این قصه پر غصه هم برای شما آشناست؟فکر می کنم درقرن هفدهم‌میلادی درهلند در جریان جنون پیاز گل لاله به واقع رخ داده باشد. *این نوشته به صورت محاوره ای در صفحه تلگرامی غلامرضا سلاکی درج و از سوی سایت ساعت 24 تنظیم شده است ساعت 24