شب همچو زهد شیخ گرفتار وسوسه

شب همچو زهد شیخ گرفتار وسوسه روز از نهاد چرخ چو ش
شب همچو زهد شیخ گرفتار وسوسه
روز از نهاد چرخ چو شیطان شتاب کن

سوسو کنان به طول خیابان چراغها
بر تاج تابناک ستونهای مستقیم

ناقوس شوم مرده دلان است کز لحد
سر بر کشیده اند به انگیزه ی معاش

توأم به این سرود پر ابهام مذهبی
در آسمان تیره نعیب غرابها

دیدم به پای کاخ رفیعی که قبه اش
راحت غنوده به دامان کهکشان

خوابیده مرد زار و فقیری که جبه اش
غربال بود و هادی غمهای بیکران

کاخی قشنگ مظهر بیدادهای شوم
مهتاب رنگ و دلکش و جان پرور و رفیع

مردی اسیر دوزخ این کهنه مرز و بوم
چون بره ای که گم شده از گله ای وسیع

از کاخ رفته قهقهه ی شوق تا فلک
چون خنده های باده ز حلقوم کوزه ها

تعبیر آه و قهقهه خاطر نشان کند
مفهوم بی عدالتی و نیش و نوش را

آن یک به فوق مسکنت از ظلم و جور این
این یک به تخت مقدرت از دسترنج آن

این با سرور و شادی و عیش و طرب قرین
و آن با عذاب و ذلت و اندوه توأمان

بر خیز و مرد باش ولیکن حذر حذر
زنهار بی گدار نباید به آب زد

مرد نبرد باش که در این کهن سرا کاری
محال در بر مرد نبرد نیست

مهدی اخوان ثالث

#مهدی_اخوان_ثالث