چشمي که دائم عيب‌هاي ديگران را ببيندآن عيب را به

چشمي که دائم عيب‌هاي ديگران را ببيندآن عيب را به
چشمي که دائم عيب‌هاي ديگران را ببيند
آن عيب را به ذهن منتقل ميکند
و ذهنی که دائما با عيب‌های ديگران درگير است
آرامش ندارد، درونش متلاطم و آشفته است
در عوض چشمی که ياد گرفته است
هميشه زيبايي‌ها را ببيند، اول از همه خودش آرامش پيدا می کند
چون چشم زيبابين عيب‌های ديگران را نمی بيند و دنياي درونش دنيای قشنگی‌هاست

گرت عیبجویی بود در سرشت
نبینی ز طاووس جز پای زشت