وقتی که چشمهای کودکانهی عشق مرابا دستمال تیره
وقتی که چشمهای کودکانهی عشق مرا
با دستمال تیرهی قانون میبستند
و از شقیقههای مضطرب آرزوی من
فوارههای خون به بیرون میپاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود،
هیچ چیز به جز تیکتاک ساعت دیواری
دریافتم،
باید، باید، باید،
دیوانهوار دوست بدارم.
فروغ فرخزاد
#فروغ_فرخزاد
با دستمال تیرهی قانون میبستند
و از شقیقههای مضطرب آرزوی من
فوارههای خون به بیرون میپاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود،
هیچ چیز به جز تیکتاک ساعت دیواری
دریافتم،
باید، باید، باید،
دیوانهوار دوست بدارم.
فروغ فرخزاد
#فروغ_فرخزاد