بزرگ بودو از اهالي امروز بودو با تمام افق هاي باز

بزرگ بودو از اهالي امروز بودو با تمام افق هاي باز
بزرگ بود
و از اهالي امروز بود
و با تمام افق هاي باز نسبت داشت
و لحن آب و زمين را چه خوب مي فهميد

صداش
به شکل حزن پريشان واقعيت بود
و پلک هاش
مسير نبض عناصر را
به ما نشان داد
و دست هاش
هواي صاف سخاوت را ورق زد
و مهرباني را
به سمت ما کوچاند داد

به شکل خلوت خودبود
و عاشقانه ترين انحناي وقت خودش را
براي آينه تفسير کرد
و او بشيوه ي باران پر از طراوت تکرار بود

و او به سبک درخت
ميان عافيت نور منتشر شد
هميشه کودکي باد را صدا مي کرد
هميشه رشته ي صحبت را
به چفت آب گره مي زد
براي ما ، يک شب
سجود سبز محبت را
چنان صريح ادا کرد
که ما به عاطفه ي سطح خاک دست کشيديم
و مثل لهجه ي يک سطل آب تازه شديم

و بارها ديديم
که با چقدر سبد
براي چيدن يک خوشه ي بشارت رفت

ولي نشد
که روبروي وضوح کبوتران بنشيند
و رفت تا لب هيچ
و پشت حوصله ي نورها دراز کشيد
و هيچ فکر نکرد
که ما ميان پريشاني تلفظ درها
براي خوردن يک سيب
چقدر تنها مانديم...

سهراب سپهری

#سهراب_سپهری