در آ، که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم، آب نگر...

در آ، که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم، آب نگر پا
در آ، که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم، آب نگر پاشیدم.

در سفالینه چشم ، صدبرگ نگه بنشاندم، بنشستم.

آیینه شکستم، تا سرشار تو من باشم و من. جامه نهادم. رشته گسستم.

زیبایان خندیدند، خواب چرا دادمشان، خوابیدند.

غوکی می جست، اندوهش دادم، و نشست.

در کشت گمان، هر سبزه لگد کردم. از هر بیشه ، شوری به سبد کردم.

بوی تو می آمد، به صدا نیرو، به روان پر دادم، آواز در آ سر دادم.

پژواک تو می پیچید، چکه شدم، از بام صدا لغزیدم، و شنیدم.

یک هیچ ترا دیدم، و دویدم.

آب تجلی تو نوشیدم، و دمیدم.


سهراب سپهری

#سهراب_سپهری