در آ، که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم، آب نگر پاشیدم. در...

در آ، که کران را برچیدم، خاک زمان رفتم، آب نگر پا
در آ، که کران را برچیدم،
خاک زمان رفتم،
آب نگر پاشیدم.
در سفالینه‌ی چشم
صدبرگ نگه بنشاندم،بنشستم.
آیینه شکستم
تا سرشار تو من باشم و من.
جامه نهادم، رشته گسستم.
زیبایان خندیدند،
خواب "چرا" دادمشان،خوابیدند!
غوکی می جست،
اندوهش دادم و نشست...


سهراب سپهری

#سهراب_سپهری