بغلم کن که هوا سوز فراوان دارد بدن یخ زده ام ح...

بغلم کن که هوا سوز فراوان دارد بدن یخ زده ام حال
بغلم کن که هوا سوز فراوان دارد
بدن یخ زده ام حال پریشان دارد

مثل بیدی تنم از سوز هوا می لرزد
امشب آغوش پر از مهر تو مهمان دارد

لب به روی لب سرما زده ی من بگذار
لبت امشب بخدا مزّه دو چندان دارد

حسرت داغی آغوش تو بیمارم کرد
تب من با لب تو چاره و درمان دارد

بغلم کن که در آغوش تو راحت باشم
روح سرگشته ی من میل به طغیان دارد

لحظه ای از من اگر دور شوی می میرم
بی تو این زندگی اصلاً مگر امکان دارد؟

آذر انگار کمی خسته شده از پاییز
مژده ی آمدن فصل زمستان دارد

مثل آذر که در آغوش زمستان گم شد
بغلم کن که هوا سوز فراوان دارد…

به قلم زیبای : فرهاد شریفی