باز دل مست نوائيست که من ميدانم آن نوا نيز زجائيست که من مي...

باز دل مست نوائيست که من ميدانم آن نوا نيز زجائيس
باز دل مست نوائيست که من ميدانم
آن نوا نيز زجائيست که من ميدانم

محمل و قافله و ناقه درين وحشتگاه
گردى از بانگ درائيست که من ميدانم

خونم آخر بکف پاى کسى خواهد ريخت
اين همان رنگ حنائيست که من ميدانم

چشم واکردم و طوفان قيامت ديدم
زندگى روز جزائيست که من ميدانم

آب گر ديدن و موجى زتمنا نزدن
پاس ناموس حيائيست که من ميدانم

نيست راهى که بکاهل قدمى طى نشود
پاى خوابيده عصائيست که من ميدانم

در مقامى که بجائى نرسد کوششها
ناله اقبال رسائيست که من ميدانم

ساز تحقيق ندارد چه نگاه و چه نفس
سر اين رشته بجائيست که من ميدانم

طلبت ياس طپيدن هوس عشق وفاست
کار دل نام بلائيست که من ميدانم

اى غنا شيفته با اين دل راحت محتاج
فخر مفروش گدائيست که من ميدانم

عشق زد شمع که اى سوختگان خوش باشيد
شعله هم آب بقائيست که من ميدانم

دل زکويت چه خيالست قدم بردارد
آخر اين آبله پائيست که من ميدانم

حيرتم سوخت که از دفتر عنقائى او
جهل هم نسخه نمائيست که من ميدانم

بود عمرى ببرم دلبر نگشوده نقاب
(بيدل) اين نيز ادا نيست که من ميدانم


#بیدل_دهلوی