زندگی دیگران را نابود نکنیم : جوانی از رفیقش ...

زندگی دیگران را نابود نکنیم  جوانی از رفیقش پرسید
زندگی دیگران را نابود نکنیم :

جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟ پیش فلانی ، ماهانه چند می‌گیری ؟ ۵۰۰۰ ، همه‌ش همین ؟ ۵۰۰۰ ؟ چطوری زنده‌ای تو ؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه ، خیلی کمه !!!

یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد ، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد ، قبلا شغل داشت ، اما حالا بیکار است.

زنی بچه‌ای را به دنیا آورد ، زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون ، شوهرت برات چی خرید ؟ هیچی ! مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟!

بمب را انداخت و رفت ، ظهر که شوهر به خانه آمد ، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام.

پدری در نهایت خوشبختی است ، یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟!! و با این حرف ، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند

این است ، سخن گفتن به زبان شیطان.

در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم :

چرا نخریدی ؟
چرا نداری ؟
چطور این زندگی را تحمل می‌کنی ؟ یا فلانی را ؟
چطور اجازه می دهی ؟

ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد ، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و .... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم !!!

کور ، وارد خانه‌ی مردم شویم
و کـَر از آنجا بیرون بیاییم.

مُفسد نباشیم ...

#میفهمی_که_چی_میگم