پدر ،کجای زندگی دخترشه ؟ خیلی کوچک بودم شاید ...

پدر ،کجای زندگی دخترشه  خیلی کوچک بودم شاید ۸ساله
پدر ،کجای زندگی دخترشه ؟

خیلی کوچک بودم شاید ۸ساله، به خوبی یادم هست که روی پله ها نشسته بودم و ماه کامل توی آسمان بود،بابا ناصر نشست کنارم و بهم گفت :دخترم می تونی حرفتو و به من بگی خیالت راحت باشه ،آدم به باباش می گه...هر اتفاقی که برات افتاد بهم بگو ، دعوات نمی کنم.

سالها گذشت و من هنوز همین جمله های به ظاهر ساده پدر یادم نرفته، یک #حمایت_ اصیل در حرفهایش بود انگار که هر چه باشی و هر که باشی ،من هستم ...
هیچ وقت از پدرم نشنیدم که کجا بودی و چرا دیر کردی؟ این نقش تربیتی را به مادرم سپرده بود و خودش سر همان قولی که از هشت سالگیم داده بود ایستاد...چند وقت پیش که در فکر کارهای سفر بودم یکی به بابا گفت خوب جرأت دارید دختر تنها رو می فرستید؟

بابا ناصر در جواب گفت:فاطمه شیر زنه خودش میره بدون کمک ما...و من از درون قد کشیدم که دختری که از گربه هم می ترسه در ذهن پدرش شیره😊
امسال که به ازدواج جدی فکر کردم دیدم تو خود پنداره من ، توان همراهی با افرادی که توانمندی زن رو درک کردند وارد شده .این کشف خوشحالم کرد .

اینها رو نوشتم برای چند مخاطب اینجا که پدر هستند ، پیشنهاد می کنم امروز از همین سرمایه گذاری های معنوی برای دخترتون انجام بدید باور کنید هزاران برابر از یک پس انداز بانکی به دردشون خواهد خورد...(در مورد نوع سرمایه گذاری های معنوی برای پسر بچه ها هم باید نوشت و فکر کرد و غفلت نکرد)
پی نوشت:
#رومینا_اشرفی امیدوارم خون تو ،باعث احقاق #حقوق_کودکان بشه ،اینقدر غمت سنگین بود که امروز وسعت آسمان هم نتونست اون رو کوچیک کنه...امیدوارم باعث بشی خیلی از پدرها از خودشون بپرسن کجای زندگی دخترشون هستند؟تا دیر نشده دریابند.

فاطمه نوروزی