من برای خوب بودنِ حالم برگ های برنده ی زیادی دارم،

من برای خوب بودنِ حالم برگ های برنده ی زیادی دارم
من برای خوب بودنِ حالم برگ های برنده ی زیادی دارم،
مثلا همین صدای قل قل سماور،
یا صدای ریختن چای توی لیوان،
که حس بینظیر و نابِ زندگی را در دلِ رگ های خسته ام،
به جریان می اندازد.
مثل صدای باد یا نوای آرام و دورِ جیرجیرک ها
صدای کبک ها
گنجشک ها
لک لک ها
مثل تماشای رگه های باریک آفتاب که هر صبح زود ،
به هر جان کندنی خودشان را از شکاف پرده ها به خلوت بکرِ اتاق می کشانند و مرا نوازش می کنند ،
یا تماشای ماه ،
وقتی تمام دردهای عالم را پشت سر گذاشته و با جسارتی عمیق ،
به تیرگیِ شب ها می تابد و مثل تماشای چشمک دورترین ستاره ،
خیالِ کشفِ نادیده ترین سیاره ،
تصور پرواز در خیال انگیزترین کهکشان و یا احساس زیبای لمس شدن با پنجه های نرم و آرام بخش نسیم ...
من برای آرامشم ،
برای شادی ام و برای خوشبختی ام؛
برگ های برنده ی زیادی دارم،
و نمی بازم!
اگر امروز دلم گرفت،
بغض کردم،
تسلیم شدم و گوشه ی تاریکِ اتاق،
کز کردم ،فردا قطعا دوباره می خندم،
دوباره می ایستم و دوباره می سازم،
تمام ویرانه های روح زخمی ام را بهتر از همیشه می سازم.
من برای پیروز شدن و برای خوب بودنِ حالم ،برگ های برنده ی زیادی دارم.