امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم

امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم غرق دریای شرابم کن و بگذار بمیرم زندگی تلخ تر از زهر بود گر تو نباشی بعد ازین مرده حسابم کن و بگذار بمیرم تا به کی حلقه شوم سر بدر خانه بکوبم از در خانه جوابم کن و بگذار بمیرم قصه ی عشق بگوش من دیوانه چه خوانی؟ بس کن افسانه و خوابم کن و بگذار بمیرم گر چه عشق تو سرابی ست فریبنده و سوزان دلخوش ای مه، به سرابم کن و بگذار بمیرم اشک گرمم که به نوک مژه چون شمع بلرزم شعله شو، یکسره آبم کن و بگذار بمیرم خسته شد دیده ام از دیدن امواج حوادث کور چون چشم حبابم کن و بگذار بمیرم شعر از استاد شهریار #شهریار