گر جان کنم به حسرت زآن لب نمیکند دل
گر جان کنم به حسرت زآن لب نمیکند دل
دل کندن از لبِ او جان کندنیست مشکل
قبلهست رویِ جانان، لعلش چو آبِ حیوان
این یک مقابلِ جان، وآن یک به جان مقابل
دستِ دعا بر آرم، هرگز فرو نیارم
الاّ دمی که سازم در گردنت حمایل
بازی مکن که پیشت، در خون و خاک غلتم
نه مرده و نه زنده، چون مرغ نیمبسمل
گر بر زلالِ حیوان ریزد حمیمِ قهرت
آن آبِ زندگی را، سازد چو زهر قاتل
گر در سموم باشد، اندک نسیمِ لطفت
در یک نفس جهان را بخشد حیاتِ کامل
از بهرِ مطربانت سازد فلک همیشه
این چرخِ چنبری را خورشید و مه جلاجل
دستِ کرم گشودی، بذلِ درم نمودی
پیش از دعای داعی، پیش از نماز سایل
در سلکِ آن لئالی، خود را مکش هلالی
سررشته را نگه دار، زین رشته دست مگسل
بادا تمامِ مردم در خدمتِ تو حاضر
بادا نظامِ انجم از طلعتِ تو حاصل
هلالی جغتایی
#هلالیلی_جغتایی