ما چو ناییم و نوا در ما ز تست ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست...

ما چو ناییم و نوا در ما ز تست ما چو کوهیم و صدا د
ما چو ناییم و نوا در ما ز تست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست

ما چو شطرنجیم اندر برد و مات
برد و مات ما ز تست ای خوش صفات!

ما که باشیم ای تو ما را جان جان
تا که ما باشیم با تو درمیان

ما عدمهاییم و هستیهای ما
تو وجود مطلقی فانی‌نما

ما همه شیران ولی شیر علم
حمله‌شان از باد باشد دم‌بدم

حمله‌شان پیداست و ناپیداست باد
آنک ناپیداست هرگز گم مباد

باد ما و بود ما از داد تست
هستی ما جمله از ایجاد تست

لذت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست را

لذت انعام خود را وامگیر
نقل و باده و جام خود را وا مگیر

ور بگیری کیت جست و جو کند
نقش با نقاش چون نیرو کند

منگر اندر ما مکن در ما نظر
اندر اکرام و سخای خود نگر

ما نبودیم و تقاضامان نبود
لطف تو ناگفتهٔ ما می‌شنود

نقش باشد پیش نقاش و قلم
عاجز و بسته چو کودک در شکم

پیش قدرت خلق جمله بارگه
عاجزان چون پیش سوزن کارگه

گاه نقشش دیو و گه آدم کند
گاه نقشش شادی و گه غم کند

دست نه تا دست جنباند به دفع
نطق نه تا دم زند در ضر و نفع

تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت
گفت ایزد ما رمیت اذ رمیت!

گر بپرانیم تیر آن نه ز ماست
ما کمان و تیراندازش خداست!

#مولانا