نمی خواستم؛ خورشیدوُ ازت بگیرم… نمی خواستم؛ آسمونت ابری باش...

نمی خواستم؛ خورشیدوُ ازت بگیرم… نمی خواستم؛ آسمون
نمی خواستم؛ خورشیدوُ ازت بگیرم… نمی خواستم؛ آسمونت ابری باشه…

نمی خواستم که چشات، بارونی و سرد…

سهمِ تو؛ گریه باشه… بی صبری باشه

آرزوم بوده که آسمون توو شبهات؛ برا تو یه سقفِ پر ستاره باشه

روی تاقچه؛ ماه برات مثلِ یه آیینه! کهکشونا هم برات، گهواره باشه…

نازنین؛ من اگه تاریکم، غمی نیست…

تو به فردا ها؛ به روشنی، بیاندیش…

همه ی پنجره ها؛ ارزونیه تو… به جهانی خوب و دیدنی، بیاندیش

نمی خواستم؛ خورشیدوُ ازت بگیرم… نمی خواستم؛ آسمونت ابری باشه…

نمی خواستم که چشات، بارونی و سرد…

سهمِ تو؛ گریه باشه… بی صبری باشه…

دخترم؛ دلخوشیِ بابا همیشه به گل افشونیِ لبخندِ تو بوده…

خودش آشنای پاییز و امّا…

برا خاطرِ تو؛ از بهار سروده…

خودش آشنای پاییز و امّا…

برا خاطرِ تو؛ از بهار سروده…

نازنین؛ من اگه تاریکم، غمی نیست…

تو به فردا ها؛ به روشنی، بیاندیش…

همه ی پنجره ها؛ ارزونیه تو… به جهانی خوب و دیدنی، بیاندیش

سهیل محمودی

#سهیل_محمودی