دل که تنگ است کجا باید رفت ؟ به در و دشت و دمن...

دل که تنگ است کجا باید رفت ؟ به در و دشت و دمن ؟ یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟ یا به یک خلوت و تنهایی امن دل که تنگ است کجا باید رفت ؟ پیرفرزانه من بانگ برآورد که این حرف نکوست ، دل که تنگ است برو خانه دوست . . . شانه اش جایگه گریه تو سخنش راه گشا بوسه اش مرهم زخم دل توست عشق او چاره دلتنگی توست . . دل که تنگ است برو خانه دوست . . خانه اش خانه توست . . . باز گفتم : خانه دوست کجاست ؟ گفت پیدایش کن آنجا پر از مهر و صفاست گفتمش در پاسخ : دوستانی دارم بهتر از برگ درخت که دعایم گویند و دعاشان گویم ، یادشان در دل من ، قلبشان منزل من . . . ! صافى آب مرا ياد تو انداخت ، رفيق ! تو دلت سبز ، لبت سرخ ، چراغت روشن ! چرخ روزيت هميشه چرخان ! نفست داغ ، تنت گرم ، دعايت با من ! روزهايت پى هم خوش باشد. فریدون مشیری #فریدون_مشیری