از ابوسعید ابوالخیر سوال کردند : این حسن شهرت...

از ابوسعید ابوالخیر سوال کردند  این حسن شهرت را ا
از ابوسعید ابوالخیر سوال کردند :

این حسن شهرت را از کجا آوردی ؟

ابوسعید گفت :
شبی مادر از من آب خواست
دقایقی طول کشید تا آب آوردم
وقتی به کنارش رفتم
خواب ، مادر را در ربوده بود
دلم نیامد که بیدارش کنم
به کنارش نشستم تا پگاه ...
مادر چشمان خویش را باز کرد
وقتی کاسه ی آب را در دستان من دید
پی به ماجرا برد و گفت:

فرزندم امیدوارم که نامت عالم‌گیر شود