تا دلِ هرزه گردِ من رفت به چینِ زلفِ او زان سفرِ درازِ خود ...

تا دلِ هرزه گردِ من رفت به چینِ زلفِ او زان سفرِ
تا دلِ هرزه گردِ من رفت به چینِ زلفِ او
زان سفرِ درازِ خود عزمِ وطن نمی کند
تلمیحی است به داستان سه شاهزاده و دختر پادشاه چین که در قلعۀ هوش ربا نقشی از آن دختر را بر دیوار دیدند و مدهوش شدند و عاشق شدند و راهی چین شدند و دیگر هیچگاه از آن سفر دراز باز نگشتند مگر خبری که مولانا از ایشان حکایت کرده است. در این داستان پادشاه چین رمز پروردگار عالم است و دختر پادشاه چین رمز جمال الهی است و آن سه شاهزاده مظهری از طالبان یارند که یکی از ایشان در کمال صورت و معنی به وصال می رسد.
هرزه گردی اگر صفت عامیان باشد اشاره به عشق بازی ها و عیش های پراکنده است که مایه ملامت و ملالت است چنانکه شمس مغربی گفت:
پریشانی بود در هرزه گردی
پشیمانی بود در سوبه سویی

و اگر صفت عارفان باشد اشاره به عشق گسترده ایشان به همه اطوار زیبایی است چنانکه حافظ گفت:
شهری ست پرکرشمه و خوبان ز شش جهت
چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم
و از دیدگاه عارف هر شش جهت عالم کوی معشوق است از این رو عشق ورزی در همۀ ابعاد منافات
با توحید و انحصار در معشوق و در استعانت از او ندارد.

برگرفته از کتاب «در صحبت حافظ»
به قلم حسین الهی قمشه ای

#در_صحبت_حافظ #حسین_الهی_قمشه_ای #دکتر_الهی_قمشه_ای